رمز گشایی مواضع سیاسی ترکیه ی عدالت و توسعه در شمال سوریه
ترکیه یکی از کشورهای بسیار مهم و استراتژیک منطقه به لحاظ تاریخی، موقعیت جغرافیایی، اقتصادی، سیاست و… است. بدون تردید کشوری با چنین زمینه و وزنی در صحنه سیاست در مقیاس منطقه و جهان برای خود قائل به جایگاه ویژهای است و همواره برای آن تلاش میکند. اما ترکیه دوره حاکمیت حزب عدالت و توسعه […]
ترکیه یکی از کشورهای بسیار مهم و استراتژیک منطقه به لحاظ تاریخی، موقعیت جغرافیایی، اقتصادی، سیاست و… است. بدون تردید کشوری با چنین زمینه و وزنی در صحنه سیاست در مقیاس منطقه و جهان برای خود قائل به جایگاه ویژهای است و همواره برای آن تلاش میکند. اما ترکیه دوره حاکمیت حزب عدالت و توسعه در بُعد سیاست منطقهای سنت شکنی کرده، تغییر رویکرد داده و نگاه شرق را با تفسیر سیاست صفر مشکل با همسایگان و رهبریت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و… در منطقه ترکیب نگاه غرب نموده و از این دریچه مواضعی همچون مدعای اخیر در خصوص مداخله در بخش شمالی سوریه را مطرح میکند که هدف نهایی و نهفته آنها نیازمند تأمل جدی است. بر این بنیاد، در ادامه تلاش میشود در چارچوب منطق پوزیتیویستی از طریق پاسخگویی به سوال فوق منطق نهفتهی مواضع این بازیگر ژئوپولیتیک و مهم منطقه تبیین شود. اما در خصوص پوزیتیویسم روشن است به عنوان یک روش علمی دارای سه اصل مشخص قانونمندی، پیشبینی و تعمیمپذیری است و به موجب آن با کنار هم نهادن دادههای تجربی و در صورت اتخاذ یک روش علمی و روشن میتوان رفتار یک بازیگر سیاسی را تبیین و پیشبینی کرد. با این مقدمه نخست اشارهای مختصر به زمینههای تاریخی موضوع خواهد شد و در پی آن با ارائه کُدهایی سعی در تبیین مواضع ترکیه میشود.
به دنبال شکست امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول و اشغال و تجزیه سرزمینهای امپراتوری عثمانی به رهبری مصطفی کمال پاشا و در راستای برقراری استقلال کشور جنبش مقاومت ملی تشکیل شد. این جنبش توانست یونانیان را شکست و پیمان صلح سور (۱۹۲۰) را با پیمان لوزان (۱۹۲۳) جایگزین کند. به موازات آن در ۱۹۲۳ جمهوری اعلام و مطصفی کمال پاشا معروف به کمال آتاتورک به عنوان رئیس جمهور کشور انتخاب شد و کمالیسم که عبارت بود از مجوعهای از دیدگاهها و اندیشههایی که با الهامگیری از تمدن غرب و الگو قرار دادن آن، تغییر عناصر ساختاری امپراتوری عثمانی در ترکیه جدید و تاسیس و ایجاد یک جامعه نوین را برای خود هدف ساخته بود با شش اصل؛ جمهوری خواهی، ناسیونالیسم، مردمگرایی، دولتگرایی، سکولاریسم و اصلاح گرایی مبنای نظام جدید قرار گرفت. در عرصه سیاست داخلی ناسیونالیسم و در عرصه سیاست خارجی غربگرایی افراطی در قالب رویکرد کمالیسم وجه غالب نظام شد به این نحوه که ناسیونالسیم به عنوان محور وحدت بخش داخلی و غربگرایی به عنوان محور توسعه و آیندهای که ترکیه باید به آن میرسید. کمال از همان آغاز تلاشهای خود برای الغای خلافت را آغاز و مخالف امتگرایی نهاد خلافت بود. او استدلال میکرد که تنها هویت سیاسی حقانی، همان دولت ملی است و براین باور بود که در راه خلافت، خون ترکها (و نه مسلمانان) ریخته شده است. براین بنیاد، در تلاش بود مرجعیت مردم را از خلافت به دولت – ملی تغییر جهت دهد. به موازات آن و در سیاست خارجی، ترکیه جدید ترجیح میداد به جای مرکزیتی ضعیف، یک قدرت امنیتی ذیل حوزه تمدنی غرب باشد. روابط گسترده ترکیه با ناتو، امریکا و تمایل این کشور برای پیوستن به اتحادیه اروپا در قالب این رویکرد قابل تفسیر است. اصول کمالیسم موجب شد تا رهبران جمهوری جدید، جامعهای با دو ویژگی مهم بنا کنند: ویژگی نخست، ترکیه را از کشورهای منطقه و مسائل آن دور مینماید و ویژگی دوم، سیاست خارجی آن را هر چه بیشتر به سوی غرب پیش میراند. بنابر تفکر کمالیستی، منطقه خاورمیانه اولویت نخست سیاست خارجی ترکی نبود و به جای آن غرب به اولویت نخست این کشور بدل میشد و بر مبنای آن آتاتورک و پیروان او سعی کردند با نادیده گرفتن موقعیت جغرافیایی و فرهنگ ترکیه، این کشور را در درون نهادهای غربی و اروپایی جای دهند. بر این اساس سیاست غربی شدن ترکیه بر اساس شعار معروف آتاتورک که “ما از شرق آمدهایم اما به سوی غرب میرویم” در دستور کار رهبران قرار گرفت و این سیاست تا دهه ۱۹۸۰ تابعی از سیاست خارجی بلوک غرب بود.
با حضور احزاب اسلامگرایی همچون رفاه در دهه ۱۹۹۰ و عدالت و توسعه از ۲۰۰۲ به این سو، هر دو اصل یاد شده تغییراتی به خود دیدند. با قدرتگیری حزب عدالت و توسعه، آنکارا با اظهار نارضایتی از وضعیت و نقش کمرنگ خود در خاورمیانه تلاش کرد با اقداماتی مانند ایفای نقش میانجی بین فلسطین و رژیم اشغالگر در سال ۲۰۰۷، همکاری و حضور در میان نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در لبنان، اعلام سیاست تنش صفر در رابطه با همسایگان و ایفای نقش در برنامه هستهای ایران در سال ۲۰۱۰ نقش جدیتری در منطقه ایفا کند. همچنین رهبران ترکیه کوشیدند نقش موثری در حل و فصل مناقشات قفقاز (۲۰۰۸)، بحرانهای بالکان و آسیای مرکزی ایفا کنند. به بیان دیگر، دولت برآمده از حزب عدالت و توسعه تلاش کرد با بهرهگیری از تجربه دولت اربکان سیاست “نگاه به شرق” را در سیاست سنتی “نگاه به غرب ترکیه” ادغام کند و از مزایای هر دوی آنها بهره گیرد. رویکردی که ریشه در تاریخ این کشور داشت و نوعی گذشتهگرایی را در ذهن تداعی میکرد. همچنین، حزب عدالت و توسعه طی بازتعریف اصول و مبانی مفهوم عثمانیگری[۱]، با اثرپذیری از رویکرد کمالیسم، رویکردی را در پیش گرفت که میتوان آن را عثمانگرایی نامید. عثمانگرایی در عرصه سیاست خارجی سبب شد جمهوری ترکیه برای خود عنوان رهبر منطقهای و کشور الگو در منطقه قائل شده و تلاش میکرد اقتدار دوران امپراتوری عثمانی را بازیابی کند. بدون شک، به موازات تغییرات یاد شده بُعد اسلامگرایی هم در سیاست ترکیه وزن گذشته خود را بازیافت و تبدیل به یکی از اصول اساسی سیاست خارجی ترکیه شد.
اما تهاجم ترکیه به بخشهای کُردنشین عراق و ورود آن به جنگ داخلی سوریه در چارچوب دو عملیات سپر فرات ۲۰۱۶ جهت تصرف جرابلس و شاخه زیتون ۲۰۱۸ جهت تصرف عفرین، موجب شد بسیاری از پژوهشگران ترکیه را دچار تناقض در گفتار و رفتار ببینند چراکه سیاست اعلامی تنش “صفر” با همسایگان و تلاش در راستای کاهش تشنجات منطقهای را یکی از اصول عثمانگرایی حزب عدالت و توسعه میدانند. امّا این معمای تناقض رفتار با مداخلات این کشور در نیمه شمالی عراق که اکنون شعاع عمل آن تا کرکوک گسترش یافته، اعلامهای جسته گریخته در خصوص ترک خواندن آذریهای ایران، حمایت آشکار از جمهوری آذربایجان در جنگ سال گذشته با ارمنستان (جنگ ناگورنو قرهباغ ۲۰۲۰)، شعرخوانی اردوغان در رژهی پیروزی نظامی باکو در جنگ با ارمنستان، حمایت ضمنی از آذربایجان در تنشهای اعلامی اخیر با ایران، حضور نظامی در افغانستان بعد از خروج نیروهایی امریکایی که بخشی از اقوام ترک و ازبک را هم در خود جای داده و جدیداً طرح موضوع عملیات نظامی در شمال سوریه که به طور مشخص منظور آن تلرفعت است و مذاکره بر سر آن با رهبران روسیه و آمریکا در نشست G20، به ما چه میگوید؟
یوسف آقچورا در سال ۱۹۰۴ در کتاب “سه شیوه سیاست” عثمانیگری را در کنار اسلامگرایی و ناسیونالیسم ترکی بیان کرد. از نظر آقچورا، در عثمانیگری تاریخ با محوریت عثمانی بیان میشد و هدف از بیان آن، بازسازی هویت عثمانی در همه حوزههای زیست انسانی بود. در این بازسازی، ملیتسازی و خلق ملت عثمانی نه بر اساس حوزه جغرافیایی عثمانی در اوایل قرن بیستم میلادی، بلکه بر اساس توجه به گستره سرزمینهایی که در دورهای از تاریخ جزو قلمرو عثمانی محسوب میشدند صورت میپذیرفت. به نظر میرسد این گفته آقچورا کلید درک مواضع ترکیهی حزب عدالت و توسعه باشد اصولی که بعد از گذشت نزدیک به ۸۰ سال فعال شده و در کنار اصول ششگانه کمالیسم سیاست خارجی این کشور را هدایت میکند. با این استدلال به نظر میرسد مواضع ترکیهی دوره حزب عدالت و توسعه متاثر از:
- تغییر استراتژی امریکا از خارومیانه به پاسفیک که از دوره ترامپ شروع شده و ابعاد عملی آن با پیمان اوکاس در تابستان ۱۴۰۰ بیشتر نمایان شده است،
- خلاء ناشی از قدرت فرامنطقهای در خاورمیانهی بعد امریکا که نیازمند یک رهبر منطقهای است،
- و مهمتر آنکه ایران به عنوان رقیب تاریخی در اوج انزوا و تنهایی بینالمللی است،
باعث شده بیشتر از گذشته رادیکال باشد و آنکارا در پیگیری آنها جسور و بیباکتر شود. در این چارچوب، ترکیه تلاش دارد:
- در سوریه، تل رفعت را ضمیمه فضاهایی کند که قبلاً از کنترل نیروهای کُرد خارج کرده بود. بدیهی است در چشمانداز بلندمدت ضمیمه کل بخش شمالی سوریه تعریف شده است.
- در عراق، ضمیمه بخش شمالی آن منطبق با جغرافیای تقریبی استان موصل امپراتوری عثمانی مورد هدف است. بیتوجهی به اعتراضات بغداد و تعداد رو به افزایش پایگاهها در خاک عراق و عملیات نظامی روزانه نشانههای روشن هدف ترکیه است.
- در سمت شرق، در پی است با وصل بخش جدا افتاده نخجوان به جمهوری آذربایجان: الف) شاهراه ارتباط زمینی ایران با اروپا را به طور کامل در اختیار بگیرد و در صورت لزوم مسیر ترانزیت اروپا به شرق را منحرف و از آذربایجان عبور دهد، ج) پیوند مستقیم ایران با روسیه را قطع کند، و) خارج از نفوذ روسیه و بدون واسطه بتواند در آسیای مرکزی حضور داشته باشد.
- بدون شک، استانهای شمال باختری ایران بخش جداییناپذیر و البته نهفته سیاست ترکیه بوده و خواهند ماند.
فرجام سخن آنکه مواضع سیاسی ترکیه در شمال سوریه را نباید تنها در چارچوب تنگ تخاصم این کشور با کُردها ارزیابی کرد بلکه باید در مقیاس وسیعتر و در چارچوب سیاست عثمانیگری و حتی ژئوپولیتیک آن کشور تبیین نمود. ترکیهی دوره عدالت و توسعه حضور در بخش شمالی سوریه را همچون بخشی از پازل توسعه گسترش فضایی و تلاش برای بازگشت به امپراتوری از دست رفته میداند و با هدف نیل به آنها سیاست خود را تئوریزه کرده است و بدون شک در دورنمای آن در کنار سیاست و ژئوپولیتیک، فرهنگ و اقتصاد اهداف اصلی میباشند.
احمد غم پرور
منابع
- موثقی، احمد (۱۳۹۵) بررسی ماهیت نظام ارزشی مرکزی کمالیستی و پیامدهای فرآیند تثبت آن در دوره حاکمیت نظام تک حزبی (۱۹۵۰-۱۹۲۳) در ترکیه، دو فصلنامه علمی – پژوهشی مطالعات تاریخی جهان اسلام، ی۴، ش۸، صص ۷-۳۲
- قلی پرو، مجتبی (۱۳۹۳) ارزیابی گفتمانهای رقیب در خاورمیانه (۱) کمالیسم، پایگاه تحلیلی برهان
- گوهری مقدم، ابوذر و مددلو، رامین (۱۳۹۵) ریشههای عثمانیگرایی در سیاست خارجی ترکیه، فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، سال پنجم، شماره ۱۷، شماره پیاپی ۴۷
- غم پرور، احمد (۱۳۹۲) بحران ژئوپولیتیک در کردستان ترکیه، نشر انتخاب، تهران
- غم پرور، احمد (۱۳۹۵) دگرگونی در نقشه ژئوپولیتیک خاورمیانه: صلح جغرافیایی، نشر انتخاب، تهران
[۱] – اندیشه عثمانیگری در دوران جمهوری ترکیه در دهه سوم جمهوری ترکیه مطرح شده بود. در دوران تاسیس جمهوری، روشنفکران ترک با قرارگرفتن در فضای تنفسی برآمده از اقدامات آتاتورک، دوران عثمانی را یادآور ناکارآمدی دستگاه سلطنت، نهاد خلافت و در نتیجه عصر جمود فکری و عقب ماندگی میدانستند و آن را نفی میکردند. از این تلقی در اوایل جمهوریت با نام “رد میراث” یاد شده است. اما از دهه ۳۰ به بعد، بازگشت و اقرار به میراث عثمانی و ضرورت تداوم آن جایگزین رد میراث شد. در این دوران، اندیشه عثمانیگری در جامعه ترکیه مطرح شد؛ اما سلطه ارزشهای غربی و نفی شرقگرایی از سوی حاکمان لائیک ترکیه امکان ظهور و بروز به آن نمیداد تا آنکه در دهه ۶۰ و در دوران نخست وزیری ده ساله “عدنان مندرس” شرایط برای بروز این اندیشه متعادلتر شد و در دوران تورگوت اوزال قوت بیشتری گرفت.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0