خاورمیانه؛ ترکیه و بازی ترسناک آن

خاورمیانه؛ ترکیه و بازی ترسناک آن یادداشتی از دکتر احمد غم­پرور؛ دانش ­آموخته جغرافیای سیاسی مدت زمانی طولانی است که صلح و آرامش بر پهنه جغرافیایی خاورمیانه حرام شده است. در پی جستجو از علل این وضعیت، هانس جی مورگنتا می­گوید: “جهان حاصل نیروهایی است که به صورت ذاتی در سرشت بشری وجود دارند و طبق […]

خاورمیانه؛ ترکیه و بازی ترسناک آن یادداشتی از دکتر احمد غم­پرور؛ دانش ­آموخته جغرافیای سیاسی

مدت زمانی طولانی است که صلح و آرامش بر پهنه جغرافیایی خاورمیانه حرام شده است. در پی جستجو از علل این وضعیت، هانس جی مورگنتا می­گوید: “جهان حاصل نیروهایی است که به صورت ذاتی در سرشت بشری وجود دارند و طبق گفته سقراط این سرشت انسانی با ترس (فوبوس)، نفع شخصی (کردوس) و افتخار (دوکسا) برانگیخته می­شود”(دی کاپلان، رابرت(۱۳۹۳) انتقام جغرافیا، ترجمه محمد حسن خضری و مجبوبه نیک فرجام، انتشارات انتخاب، تهران، ص۳۴). پرسش بنیادی در اینجا این است که آیا می­توان منازعه خاورمیانه را از درون مثلث فوق استدلال کرد و طرحی نو درانداخت؟ در ادامه تلاش می­شود تا از تحلیل رفتار ژئوپولیتیک یکی از بازیگران تاثیرگذار منطقه و قدرت­های غربی نتیجه روشنی به دست دهیم.

در جریان جنگ اول جهانی قدرت­های پیروز جنگ با پیمان محرمانه سایکس – پیکو بدون توجه به جغرافیای فرهنگی، انسانی منطقه نقشه سیاسی آن را ترسیم نمودند. این نقشه که در حقیقت بر قلمرو امپراتوری عثمانی به اجرا در آمده بود با نارضایتی ترکیه و دیگر دولت / ملت­های آن همراه بود. با این وجود، بازیگر و مخاطب اصلی و ناراضی، کشور مادر یعنی ترکیه بود. ترکیه که افختار گذشته را از دست داده و دستاوردهای بسیاری را در اثر باخت در جنگ اول جهانی از دست داده بود، به شدت در پی بازیافتن آن­ها بود. بدین ترتیب، هر سه مولفه ترس، نفع شخصی (ملی) و افتخار به طور همزمان ترکیه را به سمتی می­کشاند که در آن سوی کاملاً با منافع بازیگران غربی هماهنگی داشت.

                کارکرد مثلث یاد شده (ترس، نفع و افتخار) در جغرافیای سیاسی عراق را می­توان به شیوه زیر تبیین کرد: با اشغال دو استان بصره و بغداد در ۱۹۱۷م از جانب بریتانیا، استراتژی سیاسی، ژئوپولیتیک (اعم از توازن قدرت در عراق و مسئله نفت و فشار بر ترکیه و ایجاد پایگاهی در آینده در برابر شوروی) لندن را به سمت الحاق استان موصل که جغرافیای کُردستان عراق فعلی را به همراه بخش­های غربی­تر دجله شامل می­شد رقم زد که سرانجام با فعالیت کمیسیون تحقیق جامعه ملل و کمیته آن، در ۱۹۲۵ خط بروکسل مرز بین عراق و ترکیه قرار گرفت و شورای ملل جنوب این خط را کشور عراق اعلام و موصل را به این کشور تازه تاسیس واگذار کرد. البته در آن قید شده بود “عراق به مدت ۲۵ سال تحت قیمومت باقی بماند و کُردهای مقیم آن از حقوق و آزادی­های ویژه­ای همچون قبول زبان کُردی به مثابه زبان رسمی در مناطق خود برخوردار باشند.”(جعفری ولدانی، اصغر(۱۳۸۸) چالش­ها و منازعات در خاورمیانه، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران، ص۱۶۳). بدین ترتیب، بریتانیا در پیشبرد خواست خود در مورد موصل و الحاق آن به قلمرو عراق موفق شد. اما بازی ژئوپولیتیک بر سر ارزش اقتصادی موصل بین بازیگران دخیل، حضور سه مولفه ترس، افتخار و نفع را به طرز باور نکردنی آشکار می­سازد. از این زوایه ” پیش­تر بریتانیا در سال ۱۹۱۸م در توافقی پنهانی با کلمانسو نخست وزیر فرانسه در ازای اعطای ۲۵ درصد از سهم حوزه­های نفتی موصل و حمایت بریتانیا از دعاوی فرانسه در منطقه روهر با آلمان” توانست موافقت فرانسه را با الحاق موصل به عراق به دست آورد. اما در مورد امریکا، “این کشور بعد از آگاهی یافتن از وجود نفت در استان موصل، شروع به حمایت از ادعای ترکیه نسبت به موصل نمود که بریتانیا در مقابل واگذاری ۲۴ درصد از سهام شرکت نفت ترکیه (نفت موصل) به امریکایی­ها توانست موافقت این کشو را نیز به دست بیاورد”(همان: ص۱۶۷). بدین­ترتیب، بازی ژئوپولیتیک قدرت­های غربی و میل ترکیه بسترهای جرقه­ منازعه و جنگ­های آینده در این پهنه جغرافیایی را برای همیشه مناسب کرد. از این رو، باید گفت سرشت انسان سیاسی در ایجاد چشم­انداز منازعه و جنگ در خاورمیانه امروزی پارامتر اصلی به شمار می­رود. در تائید این گزاره می­توان به گفته کانت اشاره کرد که “اولین شرط برای برقراری صلح ابدی را حذف هرگونه راه گریزی در معاهده­های صلح  برای جنگ­های آینده لحاظ کرده بود”(کانت، ایمانوئل(۲۰۱۵) طرحی فلسفی به سوی صلح ابدی، ترجمه باقر پرهام، آموزشکده آنلاین برای جامعه مدنی ایران، ص۸) چیزی که با روح توافقات بازیگران مغایرت داشت. با وجود نهایی شدن واگذاری موصل به عراق، اما ترکیه همواره ردیف مشخصی از بودجه را به تلاش­هایی برای بازگرداندن این بخش به کشور مادر در نظر گرفته و در پی استفاده از هر فرصتی برای اعلام و تحقق ادعای به اصطلاح قانونی خود بوده است. این کشور به همراه امریکا بعد از انقلاب ۱۹۵۸ نگران از ضربه زدن عراق عبدالکریم قاسم به منافع نفتی آنها طرح “کنابن” و در ۱۹۷۷ که عراق ضعیف و روابط خوبی با شوروی داشت، طرح “لویس” را برای اشغال و تصرف موصل تهیه کرد. در دهه ۱۹۸۰ که عراق درگیر جنگ با ایران بود و کُردها از موفقیت برتری در برابر بغداد برخوردار بودند، ناشی از ترس کُردها، عراق با ترکیه در ۱۹۸۴ پیمان امنیتی امضا کرد. این امر در حقیقت به منزله فراهم نمودن بستر برای مداخله ترکیه در این بخش از کشور شد و نهایتاً در چارچوب عملیات “آفتاب” ترکیه وارد بخش شمالی که جغرافیای کُردستان این کشور است، شد.

                در مورد سوریه هم باید اشاره کرد که در کنفرانس سان­رمو در سال ۱۹۲۰م در برابر فلسطین، اردن و عراق که به بریتانیا واگذار شده بود، سوریه که شامل اسکندرون نیز می­شود و لبنان تحت قیمومت فرانسه درآمد. در سال ۱۹۲۱م فرانسه با ترکیه قرارداد فرانکلین – بویون که به قرارداد آنکارا شهره است،  برای تعیین حدود سوریه و ترکیه را منعقد کرد که به موجب آن مرز دو کشور از آنچه قرارداد سور تعریف کرده بود به نفع ترکیه تعیین شد، در مقابل، ترکیه با واگذاری اسکندرون به سوریه موافقت کرد با این تبصره که این بخش دارای یک سیستم خودمختار یا همان استقلال داخلی باشد و حقوق ترک­های آن – لازم به یادآوری است ترکیه در این دوره کُردها را در هر دو کشور سوریه و عراق ترک­هایی معرفی می­کرد که به دلیل همنشینی با عرب­ها و توپوگرافی ناهموار آنها با انحراف زبانی و فرهنگی مواجه شده­اند- را پاس بدارد(جعفری ولدانی، همان: ص۱۴۴). با این وجود، ترس، منافع و افتخار مانع از تثبیت مفاد قرارداد و ثبات و آرامش بود. “ترکیه در سال ۱۹۳۷ به قراردادی که فرانسه با سوریه مبنی بر استقلال این کشور بعد از گذشت یک دوره انتقالی بسته بود و در آن اسکندرون به سوریه واگذار شده بود، شدیداً اعتراض کرد و اعلام نمود اکثریت جمعیت اسکندرون ترک (بخوانید کُرد و ترک) است و باید کاملاً جدا از سوریه اداره شود”(همان:ص۱۴۵). سرانجام فرانسه در یک محاسبه فرصت­طلبانه با واگذاری اسکندرون که اکنون از یک جمهوری برخوردار بود، به ترکیه موافقت کرد. فرانسویان محاسبه کرده بودند که با واگذاری این بخش به ترکیه می­توانند از همکاری ترکیه با آلمان که در جنگ جهانی اول صورت عملی به خود گرفته بود، ممانعت کند(همان:ص۱۴۹). به دنبال این موفقیت، مجلس ترکیه نام جغرافیایی اسکندرون را به هاتای تغییر داد تا شاید به این شیوه بتوانند تاریخ این محدوده را نیز ترکی نماید.

اما بُعد ترسناک رفتار ژئوپولیتیک آنکار نسبت به مرزهای جنوبی به سال ۲۰۰۲ و پیروزی اسلام­گرایان برمی­گردد. در این دوره تئوریسین­های این کشور از سیاست نئوعثمانی رونمایی کردند که از مدت­ها قبل بر روی آن کار شده بود. بر طبق استراتژی تازه، ترکیه تبدیل به قدرت نخست و برتر منطقه می­شد. در امتداد آن داود اغلو تئوریسین ارشد دولت از سیاست صفر مشکل یعنی به صفر رساندن مشکلات با کشورهای پیرامون سخن گفت. در حوزه اقتصادی هم ترک­ها در نظر داشتند با استفاده از ستون اقتصادی به هدف فوق یعنی قدرت برتر کمک کنند. در حقیقت هسته اصلی سیاست ترکیه در این بخش نهفته است. ترک­ها در صدد بودند تا از طریق موفقیت اقتصادی پروژه­های سیاسی و ژئوپولیتیک خود در خاورمیانه را تکمیل و افتخار امپراتوری عثمانی را بازیابند. افتتاح کنسولگری این کشور در موصل در سال ۲۰۰۹ گواه روشنی بر این امر است. داود اوغلو در سخنرانی خود به این مناسبت گفت: “من وزیر شما هستم، ما شما را بخشی از خودمان میدانیم”(غم­پرور، احمد(۱۳۹۵) صلح جغرافیایی؛ دگرگونی در نقشه ژئوپلیتیک خاورمیانه، نشر انتخاب، تهران، ص۴۰). ترکیه در ۲۰۱۵/۱۳۹۴ نیروهای خود را در بعشیقه با اهداف فرعی همچون مبارزه با پ.ک.ک، تروریست­ها و نیروهای دولت اسلامی (داعش) و تامین امنیت ترکمن­های آن مستقر کرد، اما حقیقت پشت آن همان مداخله تدریجی و صورت قانونی بخشیدن به آن است -کما اینکه با دلایل متعدد همچون سابقه طولانی حضور این کشور در عراق در مقام دفاع از مداخله خود برآمده و تا کنون زیر بار خواست مقامات عراقی نشده است- که در فرصت مناسب اقدام به اشغال یا الحاق آن به ترکیه خواهد نمود.

این استراتژی را ترکیه اکنون برای بخش کُردنشین عفرین در سوریه پیگیری می­کند. ترکیه مدعی است که کُردهای ی.­پ.­گ تروریست­های کُردی هستند که امنیت ملی ترکیه را تهدید می­کنند، این در حالی است که کُردها برای نخستین بار در تاریخ معاصر خاورمیانه موفق­ترین سیستم همزیستی را بین تنوعات جغرافیایی در قلمرو خود بدون حضور دولت مرکزی تعین داده­اند که باید بدان فرصت داد، کاستی­های آن را برطرف کرد و از آن سودمند شد. اما همچون عراق، ترکیه از این سیاست اهداف دیگری را دنبال می­کند. حقیقت پشت سیاست ترکیه در اینجا دو چیز است؛ نخست ترس کوتاه مدت. ترکیه می­ترسد که کُردها در آینده، منافع این کشور در استان اسکندرون و هسته اقتصادی آن در خلیج را به چالش بکشند. ترکیه اگرچه در دوران مدرن سیاست ترکسازی را با تمام توان در این منطقه دنبال کرده است، با این وجود هنوز بسیار آسیب­پذیر است. همچون سوریه، کُردها نیز این منطقه را بخشی از جغرافیای خود می­دانند. مسئله دوم به نیت استراتژیک ترکیه برمی­گردد. ترکیه در این بخش نیز به دنبال افتخار گذشته است. از هر فرصتی برای گسترش قلمرو و با ادبیات اوایل سده بیست به دنبال “فضای حیاتی” بیشتر برای کشور در حال گسترش ترکیه نئوعثمانی است. پیشتر این کشور در قالب سپر فرات به بخشی از اهداف این پروژه دست یافته و در صورت موفق شدن به اشغال عفرین بخش دیگر آن تحقق پیدا می­کند و همچون عراق به مرور وجه حقوقی و قانونی بدان خواهد بخشید.

به طور کلی رفتار ترکیه در پهنه­های جنوبی در چارچوب مثلث ترس، نفع و افتخار دور می­زند و در اینجاست تهدید اصلی خود را مخفی کرده است. این رفتار ترکیه یادآور رفتار آلمان در بعد از جنگ اول جهانی و تعامل کشورهای اروپایی با آن است. در آن زمان کشورهای اروپایی که تجربه جنگ ویرانگر اول را داشتند، در تلاش بودند صلح را به هر بهایی حفظ کنند. در این راستا، “در قرارداد مونیخ در ۱۹۳۸م سعی کردند تا با واگذاری امتیازاتی به هیتلر از حساب کشورهای پیرامون و به طور مشخص چکسلواکی، صلح و آرامش موجود را حفظ کنند”(روزول پالمر، رابرت(۱۳۸۹) تاریخ جهان نو، ترجمه ابوالقاسم طاهری، انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ هفتم، ص۱۴۶۵) اما برخلاف انتظار نتیجه کاملا معکوس به بار نشست، این امتیازات نه تنها آلمان را متوقف نکرد بلکه اشتهای بیشتر این کشور را به همراه داشت و به اشغال کشورهای همجوار و جنگ دوم جهانی منتهی شد. اکنون هم مسئله تنها در زمان و فضا تفاوت می­کند، فلسفه وجودی همان است. نباید به بهانه­ی تروریست خواندن کُردها یا اینکه کُردها در پی تشکیل دولت هستند، منافع استراتژیک و بلندمدت جمعی را فدای مقاصد و نیات کوتاه مدت نمود، باید در مقابل اقدامات مداخله­گرایانه ترکیه در سوریه واکنش نشان داد که در صورت سکوت، منطقه بیش از این دچار بی­ثباتی خواهد شد. هرچند منطقه در وضعیت جنگی است اما این مجوز انسانی برای اعمال غیرانسانی صادر نمی کند. باید نیک آگاه بود همچنانکه در نخستین جمله از مورگنتا ذکر شد، آینده امتداد گذشته و نتیجه سرشت انسانی است. بنابراین، باید به فکر سرمایه انسانی بود که پایه­های صلح آینده به آن وابسته است، همچنانکه بند ۶ مقالات مقدماتی صلح ابدی کانت دقیقاً به این امر اشاره می­کند: “دولت­ها در حال جنگ نباید به گونه­ای رفتار کنند که اعتماد متقابل در دوره صلح محتمل آینده غیرممکن شود”(کانت، همان: ص۱۰).