سخنی درباره استراتژی ژئوپلیتیک آمریکا در خاورمیانه در دوره ترامپ یادداشتی از دکتر احمد غمپرور؛ دانش آموخته جغرافیای سیاسی دونالد ترامپ در انتخابات پاییز سال گذشته با شعار ملیگرایی در حوزه اقتصاد و سیاست خارجی رادیکال در حوزه مقابله با بنیادگرایی اسلامی و دولتهای مخالف با این کشور توانست پیروز شود. بدون شک، هر دو سیاست […]
انتشار : دی 16, 1396 - ۲۲:۰۲
کد خبر : 2693
مشاهده : 444
سخنی درباره استراتژی ژئوپلیتیک آمریکا در خاورمیانه در دوره ترامپ یادداشتی از دکتر احمد غمپرور؛ دانش آموخته جغرافیای سیاسی
دونالد ترامپ در انتخابات پاییز سال گذشته با شعار ملیگرایی در حوزه اقتصاد و سیاست خارجی رادیکال در حوزه مقابله با بنیادگرایی اسلامی و دولتهای مخالف با این کشور توانست پیروز شود. بدون شک، هر دو سیاست داخلی و خارجی یاد شده مکمل یکدیگر هستند. اکنون پرسش اصلی نسبت به جغرافیای خاورمیانه این است که استراتژی این قدرت نسبت به منطقه چیست؟
برای درک استراتژی امریکا دو نکته را همواره باید در نظر داشت: نخست، استراتژی این کشور را دولتها که هر چهار سال تغییر میکنند، تعیین نمیکنند، بلکه قسمت پایه استراتژی را اتاقهای فکر که فراتر از دید دو جناح است، تعریف کرده و البته ممکن است، اندک تغییراتی هم از جانب دولتها در آن وارد شود که تابع زمان و فضا هست. دوم، بخشی از سیاستهای اعلامی نامزدهای انتخاباتی در صورت موفقیت امکان عملی پیدا میکند، اما این بدان معنا نیست که استراتژی کشور را مشخص مینمایند. به طور کلی، استراتژی این کشور را مجموعهای از منافع این کشور در مقیاس جهانی مشخص مینماید، از این رو، برای درک شناخت استراتژی امریکا نسبت به خاورمیانه باید دید مقیاس کلان اختیار کرد، یعنی باید سیاست خارجی و داخلی را در پیوند با هم و منافع جهانی و منطقهای را نیز در داخل یکدیگر جمع داد و به نتیجه رسید.
همانگونه که مشخص است، اقتصاد آمریکا به ویژه بخش کشاورزی و صنعت آن با یک مشکل اصلی و آن هم بیکاری و تعطیلی مواجه است و این به خوبی در یکی از برنامههای تلویزیونی این کشور در صدای امریکا به نام سفری به امریکا پوشش داده میشود. این وضعیت به طور مشخص از هزاره جدید گسترده شده است. یکی از دلایل اصلی آن اقتصاد بازار آزاد است که امریکا خود پایبند به آن است. این در حالی است که کشورهای رقیب به ویژه چین و اتحادیه اروپا همواره حمایت از بخشهای زیرساختی این کشور همچون بخش کشاورزی و صنعت (بخشی که برای اقتصاد کشور بنیادی است) را در دستور کار قرار دادهاند. در نتیجه سیاست اقتصاد بازار و شرایط مطلوب این دو منطقه برای صاحبان سرمایه، تمایل قوی برای سرمایهگذاری در خارج از امریکا از جانب صاحبان سرمایه این کشور شکل گرفته است. این امر از یک سو، بیکاری و تعطیلی بیشتر را در اقتصاد برجای گذاشته و از سوی دیگر در زمینه سیاسی – ژئوپلیتیک امریکا را در وضعیت پایین دستی قرار داده است. نتیجهای که تصمیمسازان این کشور به طور مشخص برای خاورمیانه بر آن به اجماع دست یافتهاند چه میتواند باشد؟ این کلید استراتژی امریکا برای خاورمیانه خواهد بود.
خاورمیانه در سیاست قدرتهای جهانی و در صدر آن امریکا از جایگاه ویژهای برخوردار است. نزدیک به ۶۲ درصد از منابع انرژی نفت جهان و بیش از ۴۲ درصد ذخایر گاز طبیعی که به بیضی استراتژیک انرژی لقب گرفته و یوردیس فون لوهازن از آن به “مرکز مرکز” یاد کرده در این منطقه واقع شده که میتواند معنای خاصی در سیاست و ژئوپلیتیک جهان ایفا کند و این فضای جغرافیایی است که امریکا به هیچوجه مایل نیست از آن در پیشبرد اهداف کلان سیاست خود در مقیاس جهانی چشمپوشی کند. این مشخصهها به همراه توان بنیادگرایی آن، بهترین بستر را برای قدرت هژمون و توجیه حضورش در آن فراهم کرده است.
بنابر آنچه گفته شد استراتژی آمریکا محصول یک مثلث شامل: ۱- رقابت قدرتی در زمینه اقتصاد و سیاست با کشورهای قدرتمند جهانی همچون چین، روسیه و اتحادیه اروپا ۲- سیاست داخلی و ارزشهای جریان حاکم که در چهره رئیس جمهور خود را نشان میدهد ۳- ارزش و وزن فضاهای جغرافیایی است. حال با این پیشزمینه باید به دنبال استراتژی واقعی امریکا در خاورمیانه در دوره دونالد ترامپ گام نهاد.
دونالد ترامپ، رئیس جمهور امریکا بعد از اعلام استراتژی خود اولین سفر خارجیاش را به خاورمیانه و کشور عربستان سعودی اختصاص داد، کشوری که رقیب اصلی ایدئولوژیک ایران در منطقه است. این سفر بخش عمدهای از استراتژی دوره ترامپ را در خود نهفته داشت که سه محور یاد شده در بالا را به طور همزمان پوشش میداد:
نخست؛ بر حضور امریکا در منطقه از بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر و به طور مشخص از دوره اوباما به ویژه در پیوند با کشورهای عربی و در صدر آنها عربستان سعودی انقباضی حاکم شده بود. این انقباض به ویژه از منظر ژئوپلیتیک به ضرر امریکا تمام میشد چراکه از سردی روابط با کشورهای منطقه، رقیبان امریکا همچون چین و اتحادیه اروپا سودمند میشوند، این مسئله در عرصه سیاست -ژئوپلیتیک و اقتصاد جهانی با یک نوع عدم همراهی با امریکا خود را بروز میدهد و میتواند چالشی برای هژمونی امریکا به شمار آید. بنابراین، ترامپ با سفر به عربستان به نماد کشورهای عربی و نفتی، به اصول گذشته استراتژی این کشور در منطقه یعنی حضور مقتدر در قلعه انرژی جهان تاکید کرد و این نشان میدهد بهای خاورمیانه در استراتژی امریکا غیرقابل چشمپوش است و برای دهههای آینده نیز ادامه خواهد داشت.
دوم؛ بعد دیگر سفر ترامپ که از درون آن میتوان استراتژی این کشور را در دوره ترامپ استدلال کرد، به تامین نیازهای داخلی و ارزشهای جریان حاکم و شخص رئیس جمهور برمیگردد. ترامپ همزمان با نقش رئیس جمهوری در لباس تاجر و بازرگانی موفق هم ظاهر شد. در دوره ریاست جمهوری بخش اصلی از شعارهای انتخاباتی او بازگشت به دوران اقتدار امریکا (ملیگرایی) بود که هسته اصلی این شعار در حقیقت بازیافت قدرت اقتصادی این کشور است که اکنون با سیل عظیم بیکاری و تعطیلی و کسری بودجه همراه است. ترامپ با قرارداد ۱۱۰ میلیاردی با عربستان و موافقتنامه اقتصادی ۲۸۰ میلیارد دلاری از فروش کالا و سرمایهگذاری شرکتهای امریکایی در عربستان سعودی به دنبال بهبود اوضاع اقتصادی داخلی و تحقق شعار بازگشت اقتدار امریکاست، شعاری که از جانب بخش زیادی از جامعه امریکا نیز همراهی میشود.
سوم: بخش دیگر استراتژی امریکا به وزن و جایگاه فضاهای جغرافیایی در سیاست و اقتصاد جهانی برمیگردد. همچنانکه گفته شد خاورمیانه از ارزش و وزن ژئوپلیتیک خاصی در سیاست جهانی برخوردار است. اما برآوردن دو محور استراتژی امریکا که در بالا ذکر شد به میزانی به موفقیت سیاست امریکا در خاورمیانه گره خورده است. استراتژی امریکا برای خاورمیانه چیست؟ به نظر میرسد امریکا در پی تقویت محور جنوب غربی خاورمیانه به رهبری عربستان در برابر محور شمالشرقی به رهبری ایران است. برای این منظور امریکا با انجام اصلاحات از این محور شروع کرده است. به دنبال قراردادهای اقتصادی این کشور با عربستان؛ عربستان سعودی از پروژه بلندپروازنهاش در هزاره جدید پرده برداشت. در این پروژه محمد بن سلمان همچون شخص غربی و به نماد محور تغییرات از اصلاحات ساختاری سیاسی و اقتصادی صحبت کرد، اصلاحاتی که در بلندمدت وابستگی این کشور به درآمدهای نفتی را به حداقل میرساند که با گذاشتن مالیات بر بخشی از کالاها همچون بنزین، هتلداری و… کلید خورد و در حوزه سیاست هم با حضور زنان در ورزشگاهها، رانندگی و مشارکت در انتخابات و گشایش فرهنگی همچون برگزاری کنسرت یانی و… آغازید. امریکا همچنین از حیدر العبادی نخست وزیر عراق به ریاض دعوت کرد و تفاهماتی را با این کشور و بین عراق و عربستان تحقق داد.
همزمان با تقویت محور جنوب غربی، امریکا به رهبری ترامپ در محور شمالی به شیوه بنیادی اقدام به کارشکنی قرارداد برجام نمود. در حقیقت امریکا در این زمینه به نظر میرسد حساب شده عمل کرده است. این کشور توانست فعالیت ایران را در چارچوب قوانین بینالملل محدود کند. حال بعد از موفقیت در این عرصه برخلاف انتظار همگان که به بهبود روابط ایران و امریکا امیدوار بودند به نظر میرسد اتاقهای فکر امریکا هدف بنیادیتری را دنبال میکنند. آنها برقراری روابط با ایران را زمانی میخواهند که این کشور بخشی از دایره دوستان امریکا را تشکیل دهد، در غیر این صورت حاضر نیستند از پتانسیلی که این کشور در اختیار سیاست امریکا در منطقه قرار میدهد به آسانی بگذرند. بنابراین، با منتفی شدن گزینه نخست، امریکاییها گزینه دوم یعنی کارشکنی در برجام را با برنده شدن ترامپ در پیش گرفتند که مسئولیتی را متوجه دولت قبلی نمیکرد. برای آن هم مجموعهای از عوامل را دستمایه قرار دادند که در اعلام استراتژی ترامپ بدان اشاره شد. وی ایران را به عنوان کشوری که سرمایههای این کشور را به غارت میبرد، کانون صدور تروریسم است، و سلاح در اختیار گروههای تروریستی قرار میدهد، معرفی کرد که در حقیقت با این تصویرسازی سعی دارد نخست مانع از گشایش تحریمها شود و مسئله هستهای را وصل چندین مسئله منطقهای و داخلی ایران کند که عملا از دستور کار سیاست خارجی امریکا خارج است و به نوعی مداخله در امور کشور ثالث است. در کنار آن، با برجسته کردن مداخله ایران در کشورهای خاورمیانه به دامن زدن مسائل مذهبی و فرهنگی دامن میزند و به این ترتیب این جبههبندی را به اوج خود میرساند. با این هدف امریکا دو محور را در برابر همدیگر قرار میدهد، اما چرا؟
به نظر میرسد امریکا از این طریق در پی تبدیل ضعف به پیروزی است. استراتژی امریکا به طور مشخص در دوره بهار عربی و در محور شمال غربی خاورمیانه یعنی جایی که ایران حضور فعال دارد، همچون محور جنوبی نتوانسته بدون مسئله باشد. در این محور قدرت امریکا علاوه بر ایران از جانب روسیه نیز به چالش کشیده شده است که به موازات امریکا، توانستهاند پیروزیهای بزرگی را به دست بیاورند. این امر باعث شده تا امریکا نتواند بدون توجه به قدرت این جبهه به اعمال سیاست خود اقدام کند و به نوعی از جانب این قدرتهای فرامنطقهای و منطقهای برای قدرت جهانی چالشی ایجاد شده است. بنابراین، استراتژی امریکا در این محور مثلث (یعنی بُعد سوم یعنی وزن فضاهای جغرافیایی در سیاست کشور) هرچند پیچیدهتر است اما در امتداد دو محور دیگر موثر در استراتژی کشور (بُعد رقابت جهانی و سیاست داخلی) قرار دارد و بر حضور موثر و به چالش کشیدن قدرتهای ناهمراه استوار است. از این رو، استراتژی امریکا در منطقه خاورمیانه را به این شیوه میتوان نتیجه گرفت که به جهت مکمل بودن دو محور دیگر، جز در صورت تغییرات ساختاری، تا آیندهای نامشخص همچنان ادامه خواهد داشت.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0