اقسام حکومت از منظرهای مختلف

دریچه یک؛ واکاوی حکومت از منظرهای گوناگواقسام حکومت از منظرهای مختلف قابل تامل است. در ادامه به واکاوی این مبحث به شیوه کلی اقدام می­شود.                 اقسام حکومت از نظر شکل یا شیوه حکومت (حاکمیت): قبل از ورود به بحث لازم به ذکر است که؛ از روزگار کهن، شیوه‌ی کار رژیم‌های سیاسی در دو قاره […]

دریچه یک؛ واکاوی حکومت از منظرهای گوناگواقسام حکومت از منظرهای مختلف قابل تامل است. در ادامه به واکاوی این مبحث به شیوه کلی اقدام می­شود.

                اقسام حکومت از نظر شکل یا شیوه حکومت (حاکمیت):

قبل از ورود به بحث لازم به ذکر است که؛ از روزگار کهن، شیوه‌ی کار رژیم‌های سیاسی در دو قاره قدیم آسیا و اروپا با هم تفاوت‌های اساسی داشتند. در تمدن‌های مدیترانه‌ای، به ویژه دولت‌های تک شهری، اغلب امور عامه بر شالوده‌ی قوانین مصوب برگزیدگان آزاد (احرار) اداره می‌شد و اکثر قانون­دانان و قانون‌شناسان مدیریت آن را به عهده داشتند. این در حالی است که در شرق، از زمان­های کُهن شه خدایان، همانند فراعنه، بر جان و مال (رعیّت) با رقیّت حکومت می‌راندند و زندگی و مرگ «رعایا» در قدرت دست خدایگونه آنان بود. امپراتور ژاپن، دالایی لاما در نپال، امپراتور چین، شاهان ساسانی و سلاطین ترک دین و دولت را در شخص خود انباشت می‌کردند و کلید حکومت در دو جهان فانی و باقی را در آن واحد در اختیار خود داشتند. شوراهای دولتی بیشتر جنبه‌ی «مشورتی» داشت و خللی در رأی شاهانه و تصمیم نهایی آنان وارد نمی‌کرد.

از نظر شکل حکومت می­توان به شیوه کلی از دو نوع حکومت یاد کرد:

پادشاهی: منظور از حکومت پادشاهی، حکومتی است که در رأس آن پادشاه قرار دارد. این حکومت­ها می­توانند دو نوع “سنتی و مطلقه” یا “مشروط و دموکراتیک” باشند. حکومت‌هاى پادشاهى یا سنتى و مطلقه است، همانند بیشتر پادشاهى‌هاى شبه جزیره عرب که پادشاه در آن حاکم و تصمیم‌گیرنده اصلى و نهائى است یا مشروطه و دموکراتیک، همانند بیشتر پادشاهى‌هاى اروپا که پادشاه در آن نقشى سمبولیک دارد و حکومت و حاکمیت در آن متعلق به مردم است و اراده مردم براى اداره سرزمین به دولت‌‌هاى منتخب که جلوه تشکیلاتى حکومت است منتقل مى‌شود. با این حال، اصل تداوم و مشروعیت در هر دو گونه، اصل “وراثت” پادشاهى است.

جمهوری: در اصطلاح سیاسی جمهوری، حکومتی دموکراتیک یا غیر دموکراتیک است که رئیس آن به طور مستقیم یا غیر مستقیم از جانب مردم برای مدت زمان معین انتخاب می­شود. جمهوری در یونان باستان جزو آرمان سیاسی روشنفکران آن دوره بوده است. با این وجود، حکومت جمهورى که بر اساس انگیزه اصلى حاکمیت جمعی یا جمهوریت سیاسى – pluralism جامعه شکل مى‌گیرد، در حکومت فرماندهان (سزار) انتخاب شده از سوى سنا در روم باستان ریشه دارد. امروزه به حکومتی جمهوری گفته می­شود که دارای دموکراسی یا دیکتاتوری بدون پادشاه باشد، بنابراین، جمهوری خود به خود به معنای دموکراسی نیست. گونه کنونى حکومت جمهورى بیش از دو قرن پیشینه دارد؛ همانند جمهورى ایالات متحده آمریکا.

اقسام حکومت از منظر تعداد زمامداران:

                ارسطو، رژیم­های سیاسی را از منظر تعداد زمامدارن به سه دسته تقسیم می­کند:

  • رژیم­هایی که در آن قدرت فرمانروایی در اختیار یک نفر است؛ همچون “رژیم پادشاهی یا همان مونارشی” که پادشاه با قدرت مطلق برای تامین منافع جامعه فرمان می­راند. این نوع حکومت در طول تاریخ از کلیه انواع دیگر بیشتر مرسوم بوده است. در این شیوه اگر پادشاه قدرت را به سود خود بکار گیرد به عبارتی دیگر خودسر عمل کند، نظام سلطنتی به نظام “خودکامگی یا تیرانی” تغییر شکل می­دهد (صورت فاسد حکومت). همچنین در صورتی که قدرت سیاسی به طور کامل در شخص دیکتاتور متمرکز شود و کلیه وظایف حکومت به صورت یکپارچه در اختیار او قرار گیرد، “رژیم دیکتاتوری” رخ می­دهد. دیکتاتوری به دنبال شرایط استثنایی و خارق العاده رخ می­دهد. استقرار آن به معنای امحای آزادی­هاست، زیرا نتیجه تمرکز قدرت در شخص دیکتاتور به معنای از میان رفتن حقوق فردی و دسته جمعی مردم است.

  • رژیم­هایی که قدرت فرمانروایی آن در اختیار گروه معدودی است؛ همچون الف) رژیم آریستوکراسی یا حکومت بهترین­ها که نخبگان اقتصادی، نظامی، اجتماعی، مذهبی قدرت را در دست دارند. افلاطون در مدینه فاضله خود این نوع حکومت را جایگزین مناسب برای حکومت منتخب مردم می­داند و ارسطو هم آن­را حکومت نیکان می­داند که از بهترین مردان شکل گرفته است. ب)رژیم الیگاریشی یا اقلیت متنفذ که منافع گروه­شان بر منافع عام ارجعیت خواهد یافت، ج)پلوتوکراسی که در آن طبقه ثروتمند حکمرانی خواهند کرد، د) تیموکراسی که اشراف­زاده و متمول مالی قدرت را برای رشد ثروتشان در اختیار دارند، و) تکنوکراسی که در آن کارشناسان و متخصصان دارای قدرت بوده و بر جامعه حکمرانی می­کنند.

  • رژیم­هایی که فرمانروایی توسط همه مردم صورت می­گیرد؛ همچون شکل جمهوری که در آن مردم از طریق انتخابات رئیس دولت را بر می­گزینند. بر طبق نظر ارسطو در صورتی که توده­های حاکم به جای استقرار حکومت عدل و قانون برای همه جامعه به سوی استبداد رأی سوق داده شوند و خیر عام و مصلحت اجتماع را از نظر دور دارند، حکومت جنبه دموکراسی به خود می­گیرد (صورت فاسد پیدا می­کند). یعنی منافع شخصی و فردی اکثریت، جانشین سود همگان می­شود.

اقسام حکومت از نظر تفکیک قوا:

دولت به معنای رایج آن در علم سیاست (Nation-State) به واحد سیاسی گفته می­شود که دارای استقلال، حاکمیت،  قلمرو، جمعیت و حکومت است. پیدایش و شکل­گیری دولت مدرن (دولت –  ملت) به تحولات سیصد سال گذشته جهان باز می­گردد. بسیاری عقیده دارند که دولت با تعریف ذکر شده تنها پس از مجموعه قراردادهای وستفالی در سال ۱۶۴۸ امکان تحقق یافته است. در این ایام بود که همراه و همزمان با فروپاشی امپراتوری­ها، به تدریج دولت- ملتها جایگزین نظامهای سنتی شدند. در دنیای سیاسی شکل گرفته، نظام­های سیاسی بیشتر با معیار تفکیک قوا تقسیم­بندی می­شوند. از آنجایی که در گذشته حاکم در برابر مردم پاسخگو نبود و به حقوق و آزادیهای مردم توجهی نمی­کرد، تمام قدرت در دست حکومت بود و حاکم هر کاری می­توانست انجام دهد لذا اندیشمندان و نظریه­پردازان در صدد رفع این مشکلات برآمدند. اندیشمندان با این پیش فرض برای محدود کردن قدرت وارد شدند که قدرت مطلق اساساً فسادآور است لذا قدرت باید محدود شود، این امر مسئله تفکیک قوا بین سه قوه مجریه، مقننه، قضائیه را به میان آورد. از دریچه تفکیک قوا می­توان به چند نوع نظام سیاسی رسید.

نظام ریاستی: در نظام­های ریاستی، رئیس کشور یا رئیس جمهور، رئیس حکومت (به معنی هیات دولت) هم هست و دارای مسئولیت اجرایی است. در واقع در این حالت، ریاست کشور با ریاست حکومت یکی است. به عنوان مثال رئیس جمهور آمریکا هم رئیس کشور آمریکا است و هم رئیس قوه مجریه آن. رئیس جمهور با رأی مردم انتخاب می­شود، بنابراین دارای مشروعیت مردمی بوده و از صلاحیت و قدرت وسیع برخوردار است. قوه مجریه از قوه مقننه کاملاً مستقل است به همین خاطر قوه مقننه نه در ایجاد آن و در نه در انحلال آن نقش ندارد. قوه مقننه نیز از طرف مردم انتخاب می­شود بنابراین قوه مجریه نمی­تواند پارلمان را منحل نماید.

نظام پارلمانی: از تفکیک نسبی قوا نظام پارلمانی شکل می­گیرد که قوه مجریه دو رکنی است که یک رکن آن رئیس جمهور و رکن دیگر آن نخست­وزیر می­باشد که نخست­وزیر (صدر اعظم) و کابینه آن در برابر پارلمان پاسخگو خواهد بود (انگلستان و عراق کنونی). در واقع در این کشورها رئیس کشور مقامی نمادین و تشریفاتی بوده و بیشتر وظیفه حل کننده برخی تعارض­های پیش آمده بین قوا را بر عهده دارد. در حالی که رئیس هیات دولت یا نخست وزیر مسئول اجرایی کشور محسوب می­شود.

پارلمان به اعضا کابینه رأی اعتماد داده و آن را استیضاح می­نماید. بنابراین قوه مقننه در رأس قوا قرار دارد. در نظام پارلمانی قوه مجریه حق انحلال پارلمان را دارد زیرا این مسئله باعث می­شود که یک توازن قوا میان این دو قوه شکل بگیرد. در این نظام­ها، تکیه بسیار بیشتری بر احزاب می­شود. احزاب در این نظام­ها با رقابت جدی در سطح محلی و ملی برای کرسی­های پارلمان تلاش می­کنند و رهبر حزب و یا ائتلاف پیروز  به عنوان نخست وزیر معرفی می­شود.

نظام نیمه ریاستی: نوع سوم نظام سیاسی، نظام نیمه ریاستی است. این نظام، نوعی نظام حکومتی است که ویژگی‌های نظام ریاستی و نظام پارلمانی در آن تلفیق شده‌اند. در این مدل حکومتی مثل نظام‌های ریاستی ریاست کشور (ریاست دولت) بر عهده رئیس‌جمهوری است که در انتخابات عمومی به قدرت رسیده و مظهر حاکمیت ملی محسوب می‌شود و از مسئولیت سیاسی در برابر پارلمان مبراست، اما بر خلاف نظام‌های ریاستی و به شیوه نظام‌های پارلمانی هیئت وزیران با دریافت رأی اعتماد از نمایندگان مجلس رسمیت پیدا می‌کند و در جریان فعالیت‌های خود در برابر پارلمان مسئولیت سیاسی دارند و پارلمان قادر است با رأی عدم اعتماد هیئت دولت را از قدرت ساقط کند. نمونه بسیار خوب آن نظام سیاسی فرانسه است. در فرانسه رئیس جمهور از طرف مردم انتخاب می­شود اما پارلمان در شکل­گیری کابینه نقش دارد و می­تواند وزرا را استیضاح نماید. نخست وزیر نیز وجود دارد که قوه مجریه را از حالت یک رکنی خارجی می­کند. این نظام هم ویژگی نظام ریاستی و ویژگی نظام پارلمانی را دارد.

                اقسام حکومت از لحاظ توزیع قدرت سیاسی در فضای جغرافیایی

از منظر تمرکز یا عدم تمرکز قدرت در فضای جغرافیایی می­توان از سه شیوه حکومت یاد کرد:

سیستم حکومت بسیط یا تک ساخت (متمرکز):

تمام حکومت­ها برای مقاصد سیاسی و اداری به واحدهای کوچکتر تقسیم می­شوند و هر یک از این واحدها دارای یک مدیریت محلی است که به اداره امور می­پردازد. در مورد حکومت تک ساخت، دولت مرکزی کلیه مدیریت­های محلی را تحت نظارت خود دارد و میزان اختیارات آن ها را تعین می­کند؛ حتی ممکن است در برخی موارد نقش مدیریت محلی را هم به عهده بگیرد.

به عبارت روشن­تر، حکومت متمرکز حکومتی است که قدرت سیاسی یگانه و تقسیم‌نشده‌ای در پهنه جغرافیایی یک کشور حاکم است و تمامی آن کشور تحت کنترل یک مرکز سیاسی واحد قرار می‌گیرد. نظام حکومتی تک‌ساخت در مقابل نظام‌های سیاسی چندساخت و فدرال قرار می‌گیرد. در کشورهای فدرال، در کنار حکومت مرکزی، حکومت‌های محلی خودگردانی نیز با درجه حاکمیت نسبتا بالایی وجود دارند ولی نظام حکومت متمرکز تمام مدیریت‌های ملی و محلی را در کنترل خود دارد و میزان قدرت مدیریت‌های محلی را تعیین می‌کند. در کشورهای غیرفدرال، واحدهای حکومتی همچون استان و شهرستان از حاکمیت برخوردار نیستند و تنها به عنوان واسطه میان شهروندان و حکومت مرکزی عمل می‌کنند. در حکومت‌های تک‌ساخت قدرت سیاسی معمولا از یک نقطه کانونی به نام پایتخت اعمال می‌شود و کشور بیش از یک هسته سیاسی قوی در اختیار ندارد. این نوع از حکومت هم در کشورهای تک‌قومی مانند ژاپن و ایسلند و هم در کشورهای چندقومی مانند ترکیه و ایران و سوریه رایج است.

سیستم حکومت فدرال:

برخلاف نظام متمرکز که در آن دولت مرکزی قدرت خود را در تمام اجزاء متشکله حکومت به طور یکسان اعمال می­کند، در نظام فدرال، دولت مرکزی مجاز است تنها در زمینه­هایی که علایق مشترک آحاد داخلی را تشکیل می­دهد، مانند دفاع، سیاست خارجی و ارتباطات دخالت کند. در مقابل واحدهای داخلی محق هستند با حفظ هویت و آداب و رسوم خود به وضع قوانین و اتخاذ سیاست­ها همت گمارند. بنابراین هر واحد متشکله حکومت فدرال مانند ایالات در ایالات متحده  امریکا خود دارای مرکز سیاسی، فرماندار یا نخست­وزیر – در مورد هندوستان- و بودجه داخلی است. ضمن اینکه هر واحد نماینده­ای در پایتخت فدرال دارد تا بتواند از راه آن درباره اموری که مربوط به تمام فدراسیون است، اظهار نظر کند. این الگو، راه­حل سیاسی خوبی برای اداره سرزمین­هایی است که به وسیله گروه­های مختلف زبانی، قومی، مذهبی و فرهنگی مسکون شده است. فدراسیون جغرافیایی­ترین رژیم سیاسی است چرا که بر اساس تفاوت­های ناحیه­ای بنا شده است. در حقیقت فدراسیون میان تفاوت­ها و تضادها وحدت ایجاد نمی­کند، بلکه میان آنها همزیستی برقرار می­کند.

سیستم کنفدرال:

از اتحاد چند دولت با هدف همکاری و کمک به یکدیگر کنفدراسیون شکل می­گیرد. کنفدراسیون، دارای قدرت مرکزی نیست که از آن طریق بتوان بر همه شهروندان کشورهای عضو حکمرانی کند. دولت­های عضو کنفدراسیون در سیاست داخلی و خارجی استقلال دارند و حق خروج از کنفدراسیون برایشان به رسمیت شناخته شده است. کنفدراسیون بر خلاف فدراسیون، دارای یک قدرت مرکزی نیست که بر شهروندان همه دولتهای متحد فرمانروا باشد. ایالات متحد آمریکا پیش از آنکه به صورت فدراسیون در آید از ۱۷۷۸ تا ۱۷۸۷ و آلمان از ۱۸۱۵ تا ۱۸۶۶ و هلند از ۱۵۸۰ تا ۱۷۹۵ به صورت کنفدراسیون بودند. کشورهای عضو کنفدراسیون در روابط بین‌المللی به صورت کشورهای جداگانه و با سیاست خود حرکت می‌کنند اما جنگ را میان خود ناروا می‌دانند و آن را جایز نمی‌شمارند. تفاوت کنفدراسیون با فدراسیون از یک جهت این است که در فدراسیون کشورهای خودمختار میزانی از حاکمیت خود را در اختیار حکومت مرکزی می­گذارند و ایالت­های خودمختار حق جدا و مستقل شدن را ندارند، در حالی که همچنانکه اشاره شد در کنفدراسیون ایالت­ها یا کشورهای عضو، اختیار عمل بسیار گسترده­ای دارند.

سیستم ناحیه­ ای:

نوع سومی از حکومت که حد بینابین فدرال و تک ساخت هست، الگوی ناحیه­ای است. در این طبقه­بندی می­توان آن گروه از دولت­های متمرکز (تک ساخت) را جای داد که بخشی از قدرت سیاسی خود را به نواحی داخلی که از جهت قومی، مذهبی، فرهنگی و… متمایز از مرکز هستند واگذار کرده­اند. دولت مرکزی معمولاً بر اساس خواست مسالمت­آمیز یا قهری اینگونه مناطق جغرافیایی در پیکره کشور به آنها خودمختاری می­دهد. نظیر عراق برای کُردستان و اسپانیا برای کاتالان.