شفیع بهرامیان
اسفند 29, 1398
« پسرم امیرعلی، دل مامان برات تنگه» / یادداشتی از شفیع بهرامیان-روزنامه‌نگار
◽️از عصر که اول بار این تصویر را در یکی از کانال‌های تلگرامی دیدم، دوباره و چندباره نگاهش کردم، ذهنم درگیرش شد، چند بار دست به قلم بردم تا چیزی بنویسم اما نمی‌دانستم چه بنویسم که شرح حال این دوری و هجران تلخ باشد، وصف حال این وضعیتی باشد که این خانم پرستار خط مقدم […]
اسفند 22, 1398
مراسم عروسی یا آخرین شام زندگی! / یادداشتی از شفیع بهرامیان
▪️خیلی با خودم کلنجار نرفتم که در این رابطه چیزی ننویسم و حرفی نزنم! به خودم مرتب گفتم آخه به من چه؟ مگه فضول زندگی مردمم؟ با چه مجوزی تو هر چیزی دخالت می‌کنم! ▪️درسته روزنامه‌نگارم، درسته وظیفه دارم هرجا چیزی به نفع جامعه نبود سکوت نکنم، درسته شهروندان انتظار دارند قلمم بر مدار خیانت […]