نمیشود قرآنسوزی را هم مانند کتابسوزی بنگریم؟
یادداشت #قرآن_سوزی مانند هر نوشته دیگری مناقشاتی برانگیخت؛ نقد نشانه پویایی جامعه است و پاسخ نقد نشان از احترام گذاشتن به منتقد و افکار عمومی. به طور قطع بخشی از نارساییهای یاددداشت به کمدانشی نگارنده برمیگردد و این هم امری طبیعی است، چون همه چیز را همگان دانند. لیکن انتظاری که از یک یادداشت […]
یادداشت #قرآن_سوزی مانند هر نوشته دیگری مناقشاتی برانگیخت؛ نقد نشانه پویایی جامعه است و پاسخ نقد نشان از احترام گذاشتن به منتقد و افکار عمومی.
به طور قطع بخشی از نارساییهای یاددداشت به کمدانشی نگارنده برمیگردد و این هم امری طبیعی است، چون همه چیز را همگان دانند. لیکن انتظاری که از یک یادداشت کوتاه تلگرامی میرود هم حدودی دارد و نگارنده چارهای ندارد که برای فرار از تطویل نوشتار، درک مفاهیم و ارتباطدهی بین گزارهها و تصویرسازی کلی آن را به دانش خوانندگان واگذارد.
هدف یادداشت مذکور صرفاً بولدکردن استانداردهای دوگانه جهان توسعهیافته در قبال جهانسومیها بوده و نگاهی فلسفی به آزادی و اقسام و انواع آن ندارد.
نگارنده باور دارد که هیچ تعریف دقیق و فراگیر فلسفی و حتی سیاسی برای آزادی وجود ندارد و تحدید آن هم متأثر از کانتکست، ارزشها و تاریخ جامعه مبدأ است و لذا پایانی بر مناقشات حول آن متصور نیست و ورود به آن در شبکههای اجتماعی هم امری عبث است و تنها انتخاب موجود، احترام به تفاوتها است.
موضوعی که نیازمند نگاهی جدیتر است اینکه جوامع آزاد و نظامهای سیاسی برآمده از آن باید با جوامع و نظامهای تمامیتخواه مقایسه شوند یا با معیارها و دستاوردهای خودشان سنجیده شوند؟ در مواقعی نظیر واقعه قرآنسوزی، آزادیهای نداشته جهانسومیها مستمسک خوبی برای توجیه چنین وقایعی در جهان آزاد محسوب میشود؟ میتوان گفت چون در کشورهای اسلامی شرایط چنان است پس در آنجا هم باید بهمان باشد؟ اصلاً آن موقع تفاوتشان چیست و چرا آن سرزمینها باید کعبه آمال مدافعانشان باشند؟ نگارنده هرگز برای غرب نسخه نمیپیچد که هولوکاست را انکار کند یا نمادهای LGBT را بسوزاند، لیکن اینکه انتظار داشته باشد با مسلمانان هم مانند سایر اقلیتها برخورد شده و به تفاوتها و ارزشهایشان احترام گذاشته شود، زیادهخواهی نیست و استثناء کردن مسلمانان از ارزشها و دستاوردهای مغربزمین چیزی جز دامنزدن به اسلامهراسی و نفرتپراکنی نیست. نگارنده در نوشتار مذکور کوچکترین اشارهای به فرد قرآنسوز نکرده و معتقد است نظریه “عقدهحقارت آلفرد آدلر” برای توجیه عمل او کافیست و لذا صرفاً در پی دریافت پاسخی برای چرایی این استانداردهای دوگانه در جوامع دموکراتیک است که نشاندهنده نوعی آشفتگی درونی است.
اکنون بحث در مورد دولت سوئد و سلوان مومیکا را کنار میگذاریم؛ آیا کسی در منطقه موکریان سال گذشته از سوزاندهشدن پیکر ماموستا هەژار در مهاباد خوشحال شد؟ اگر آن کار با مجوز رسمی دولتی انجام میگرفت، از سوی جامعه تحمل میشد؟ اگر نه، چرا؟ کسی که قرآنسوزی را توجیه میکند، اگر خودش زرتشتی باشد، موافق اوستاسوزی و یا نمادهای میترائیسم و ایران باستان هم خواهد بود؟ آیا این افراد انفجار مجسمه بودا در بامیان توسط طالبان و ویرانی پالمیرای سوریه توسط داعش را هم عملی نیک یا حداقل طبیعی میدانستند؟ حتماً نه!
در پایان من هم ایمانم را به کناری مینهم و به قرآنسوزی از دریچه کتابسوزی مینگرم. من معتقدم کتاب باید نقد شود نه اینکه سوزانده شود؛ حتی اگر آن کتاب، “آیات شیطانی” باشد، چون کتابسوزی صرفاً پاک کردن صورت مسئله است. چطور است که این دوستان منتقد کتابسوزی در صدر اسلام هستند -که اسناد آن هم شدیداً مغشوش و بلکه مردود است- ولی قرآنسوزی را توجیه میکنند؟ مقدسات صدها میلیون انسان بهکنار؛ چطور است که قرآن را از کتاب بودن استثناء کردهاید؟ از نظر شما حتی سوزاندن کتاب “طب داخلی هاریسون” توسط عباس تبریزیان موجه بود که برای مقدسات انسانها هم خطقرمزی قائل نیستید؟ فکر نمیکنید حب و بغضهای سیاسی فرایند قضاوت عادلانه و منصفانه را در شما عزیزان با اختلال مواجه کرده است؟ نقد ما به جهان توسعهیافته این معیارهای دوگانه است که استانداردها و ارزشهای ادعایی خودشان را نقض میکند، این انتقاد را نباید دفاع از تمامیتخواهی جریانات بنیادگرای اسلامی و خشونتطلبی تفسیر کرد. اتفاقاً جمله پایانی یادداشت قبلی، مشعر به جلوگیری از فرصتطلبی خشونتگرایان بود که خوب دریافت نشد.
چشمها را باید شست؛ جور دیگر باید دید و راهی به سوی همزیستی باید جست …
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0