آزاد سازی یارانه؛ نقطه عطفی در جغرافیای من (دکتر احمد غم پرور)
بعد از بحثهای دامنهدار سرانجام دولت در آذرماه ۱۳۸۹ نخستین مرحله یارانه را معادل ۴۵۵۰۰ تومان به ازای هر نفر به حساب سرپرست خانوار واریز کرد. هدف اصلی طرح، آزاد سازی قیمت ۱۶ قلم کالا و خدمات با قیمت بازاری منطقه خلیج فارس بود. قرار شد از محل ۲۰ هزار میلیارد تومان عایدی، ۵۰ درصد […]
بعد از بحثهای دامنهدار سرانجام دولت در آذرماه ۱۳۸۹ نخستین مرحله یارانه را معادل ۴۵۵۰۰ تومان به ازای هر نفر به حساب سرپرست خانوار واریز کرد. هدف اصلی طرح، آزاد سازی قیمت ۱۶ قلم کالا و خدمات با قیمت بازاری منطقه خلیج فارس بود. قرار شد از محل ۲۰ هزار میلیارد تومان عایدی، ۵۰ درصد جهت مهار تورم بین مردم توزیع و از ۵۰ درصد باقی مانده ۳۰ درصد جهت حمایت از تولید کنندگان و ۲۰ درصد باقی مانده به دولت جهت جبران خسارت ناشی افزایش حاملهای سوخت تعلق گیرد. همچنین در بودجه ۱۳۹۱ مقرر شد مازاد درآمد ناشی از تفاوت نرخ ارز در صندوق ذخیره ارزی نزد صندوق توسعه ملی نگهدار شود که آنهم در پایان به تولید و تامین کسری بودجه دولت اختصاص پیدا میکرد.
امّا دیدگاهِ منِ کشاورز و روستایی به مقوله یارانه متفاوت است و چون من از جنس خاکم و برای من انتولوژی مهم است بدون شک تکیه گاه تاریخ به شیوه قبل و بعد از یارانه تقسیم میشود. چرا؟ برای توضیح روشن و بیشتر از دو کلید واژه هومواکونوموس و هوموکالچر کمک گرفته میشود.
تا قبل از آزاد سازی یارانه مردم دیدگاه متفاوتی نسبت به زندگی داشتند. این دیدگاه متفاوت در دو قالب تجربه زیسته فردی و عمومی قابل بحث است. در حوزه فردی، مبنای رفتار، عرف / هنجار و معیشتی بودن و در یک کلام فرهنگ بود. عرف / هنجار به نحوی بر رفتار انسان تاثیر گذاشته بود که در بسیاری از مواقع اقتصاد جایگاهی نداشت. به کررات بر همان مبنا کمک به هم نوع در دستور کار قرار میگرفت. عیادت و همدردی روستائیان در صورت کوچکترین مشکل، برگزاری مراسمات عروسی یا فاتحه خوانی در بازههای زمانی چند روزه، شبنشینیهای گسترده فصول سرد سال که با انواع بازی و روایت خاطرات جمعی همراهی میشد، حساب هزینه کوچکتر توسط بزرگتر یا فامیلهای دور توسط یکدیگر در هنگام سفر روستا – شهر بدون هیچ چشمداشتی، کنگر، قارچ و لوشه رفتن جمعی در بهاران که با بهترین خاطرات از رقص و آواز همراهی میشدند، سبد چینی (سهوهته و …) توسط اهالی برای همدیگر و… تنها بخش کوچکی از این نوع رفتار در بُعد فردی بودند. امّا در حوزه عمومی دایره آن به مراتب گستردهتر و مصداقها بیشمارترند. این نوع کمک فارغ از دایره تنگ اقتصادی در قالب همیاری جمعی “ههرهوهز” در حوزه کشاورزی (درو، خرمنکوب، بذرپاشی و آبیاری زمین برای شخم – ئاوهنی-)، دامداری (کوچ فصلی به کوهستان، پشمچینی گوسفندان – برینگبر-)، احداث ساختمان و پوشش بام به ویژه کلیدیترین سازه یعنی طویله و کاهدان (قورهبان و خولهبان)، همیاری زنان در بافتن آلات چادر (تهون و چیغ) که در بسیاری مواقع با موسیقی و آواز و روایت خاطرات جمعی همراهی میشدند تنها بخشهای برجسته و مشتی از خروار رفتارهای ژئوکالچری بودند که در جغرافیای من بود و هستی داشت. دورهای که معیشتی بودن و فرهنگ وجه غالب زندگی بود و اقتصاد در آن جایگاهی نداشت. امّا از فردای اعلام آزادسازی یارانه ورق برگشت. با تبدیل انسان ژئوکالچر به هومواکونوموس به طرز عجیبی رفتارها در عرض کمتر از یکی دو سال تغییر کردند، بیشترِ آن خرده فرهنگها رنگ باختند و همه چیز از دریچه اقتصاد ارزیابی و با آن تعامل میشد. بدون هیچگونه پشتوانه فرهنگی، معرفتی و پیشینهای جامعه فرهنگ محور توسط دیدگاهای اقتصاد محور محاصره شد و پیامد آن در یک کلام نشاط و گرمی دلها جای خود را به رفتارهای حریصانه اقتصادی داد که ته نوشت آن چیزی جز نوعی گسست اجتماعی نبود. متاسفانه روح زمانه نیز همراه نبود و ورود تکنولوژیهای جدید و مسئله تحریمها مسئله را مضاعف و سنگینی بار را بر دوش روستایی و فرهنگ محوری دو چندان نمود. در اتمسفر جدید دیگر خبری از دوره همیهای شبانه با آن سبک و سیاق گذشته، از نشاط جمعی و همیاری روستائیان نیست و اکنون ای کاش (خوزگه) شاید بیش از هر کلیدواژهای سر زبانها به ویژه نسلهای دهه شصت به پائین باشد. حس نوستالژیگونهای که گذشته را با همه دردها و کمبودهایش میخواهد و با تمام وجود آرزویش میکند. مصداق بارز این گزاره را میتوان در گفته معروف اهالی منطقه دید که در پاسخ به اوضاعت چطور است میگفتند”نان و تۆوی خۆمان هەیە و لە خوا بەزیاد بێ“.
فرجام: در یک برداشت سادهانگارانه میتوان از دو ستون جامعه یعنی اقتصاد و فرهنگ صحبت کرد. در توضیح ستون نخست باید گفت وجود آن برای زندگی اجتماعی بسیار مهم است ولی نه آن برداشت مرسوم و بیگانهای که جدیداً به جامعه دست داده است. در تاروپود این بوم و تا پیش از دوره مورد بحث، اقتصادی معیشتی و نه اقتصاد تجاری وجه غالب بود و در آن سنت رفتارهای حریصانه اقتصادی که اکنون دارد به سمت غالب شدن میل میکند کمتر معنا و مفهوم پیدا میکرد و این آن چیزی است که نسلهای گذشته آن را با پوست و استخوان احساس و تجربه کرده بودند و بخشی از ایکاش (خوزگه) آنان بایت همین موضوع است. حقیقت این است در آن سنت جامعه با انسان هومواکونومس فرسنگها فاصله داشت و بنیاد جامعه ژئوکالچر بود.
امّا در خصوص فرهنگ که ستون اصلی جامعه است، باید گفت این پایه حکم سیمان برای ساختمانِ جامعه را داشت. از یک طرف زندگی را آسان و از تنشها میکاست و از سوی دیگر خودانگیختگی و خودبنیادی آن باعث میشد جامعه در اتمسفر تعین یافته، اقتصاد معیشتی را هم نوعی فرهنگ تجربه کند و آنرا با جنبههای زیباییشناسانه (استتیک) در هم بیامیزد و بدین شکل آنرا بارور سازد و جنبههای خشک، مادی و حسابگر آنرا قابل تحمل سازد و از این نگاه است که جامعه ژئوکالچر محور قبل از آزادسازی یارانهها نشاط، شادی و سرزندگی بیشتری را تجربه و زیست میکرد.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0