مرگ مرزنشینان در جاده‌های مواصلاتی؛ برونداد تبعیض سیستماتیک نظام بورکراسی استان محور

بیش از دو روز است که احساس همذات پنداری با مرگ ناشی از تصادف ده نفر از همشهریان مرزنشینم، در جاده مواصلاتی مرگ پیرانشهر به نقده، تمام وجود شخصی‌ام را فراگرفته است. وقتی فکر می کنم نسبت مرگ و میر ناشی از تصادف جاده‌ای به ازای هر یکصدهزار نفر در جوامع توسعه یافته در طول […]

بیش از دو روز است که احساس همذات پنداری با مرگ ناشی از تصادف ده نفر از همشهریان مرزنشینم، در جاده مواصلاتی مرگ پیرانشهر به نقده، تمام وجود شخصی‌ام را فراگرفته است. وقتی فکر می کنم نسبت مرگ و میر ناشی از تصادف جاده‌ای به ازای هر یکصدهزار نفر در جوامع توسعه یافته در طول یکسال ۶٫۵ نفر است، آنوقت حجم درد جانکاه مرگ این ده انسان ناشی از زندگی در بستر مرزنشینی ناشی از نبود زیرساختهای مواصلاتی؛ استخوان به استخوان بدنم را در هم می کوبد.
طی این دو روز حجم تاثر ناشی از اتفاق و بدنبال آن یافتن مسببان اصلی مرگ جاده‌ای مرزنشنیان از مسئولین فعلی و قبلی گرفته تا ناایمن بودن وسایل حمل و نقل و تا فرهنگ رانندگی همه را دربرگفته است. از آنجا که رفتار رانندگی از آن دسته از رفتارهای اجتماعی است که معلولی چند علتی است؛ همچنان که مسائل اجتماعی چندعلتی هستند، بدون شک هم اکنون مسئله مرگ و میر جاده‌ای مسیر پیرانشهر به نقده عمده ترین مسئله ساختاری مرزنشینان این منطقه مرزی است، اهمیت موضوع نه تنها از جنبه اقتصادی به جهت حجم مبادلات تجاری گذری و تامین معیشت حداقلی مرزنشینان و ذی نفعی حداکثر مرکزنشینان سرمایه دار، بلکه حتی به لحاظ سیاسی تعیین کننده‌ترین خواست و مطالبه مردمی بوده است که مشارکت سیاسی و انتخابشان بر اساس وعده اتمام پروژه نماینده محترم وقت بوده است؛ که بر اساس اطلاعیه رسمی نماینده محترم علیرغم تلاش وافر اداری به نظر نمی‌رسد به این زودیها محقق شود.
حقیقت امر این است که درحالی که این پروژه که مطالبه به حق مرزنشینان است؛ تنها دوسال است که جزو ردیف بودجه ملی گردیده است یعنی در چهل سال گذشته امکان بهره مندی آن از ردیف بودجه استانی فراهم می شد اگر می خواستند. مطالعات و پژوهشهای شخصی بنده در زمینه موید این مطلب است که بزرگترین کارگزاران عدم توسعه یافتگی ظرفیت محور منطقه مرزنشین پیرانشهر، کارگزاران استانی هستند که نوع نگاهشان به شدت تبعیض آمیز بوده است و آنچه امروز شاهد هستیم چیدن میوه مرگ مرزنشینانی است که نوع نگاه سیاست گذارانه توسعه‌ای آنها از طریق سیکل بروکراسی معیوب بر بستر بی تفاوتی و اختگی مسئولین محلی مرزنشین نیز مزید برعلت شده است. چگونه است که برای انتقال آب به نام دریاچه ارومیه و در اصل برای مصارف کشاورزی زمینهای اطراف دریاچه که از سالها قبل لوله کشی صنعتی شده و ردیف بودجه داشته و مهیا گردیده و پروژه انتقال آب را طی چند سال ملی کرده و بیش از پنج هزار میلیارد تومان هزینه کرد داشته و جاده اختصاصی از مسیر فرعی آسفالته مهیا شده است؛ ولی مرزنشینان اینگونه باید تاوان سهل انگاری، بی تفاوتی و کارگزاری سیستماتیک تبعیض آمیز مرکزنشینان استان را با مرگ خودشان بدهند. کدام بحق تر است انتقال ثروت آب منطقه‌ای یا تسهیل جاده مواصلاتی و کاهش مرگ و میرجاده‌ای سرمایه های انسانی محلی مرزنشین؛ کدام مسئول استانی یا کارگزار محلی پذیرای بی چون چرای دستورات مرکزنشینان پاسخگوی وضع فعلی است. کارگزار این تبعیض ساختاری سیستماتیک مرکز نشینانه در راستای مرگ مرزنشینان چه کسی یا کسانی است؟
شخصا فکر می کنم حداقل در چند سال اخیر چیزی تغییر نخواهد کرد،آن درد عمیق فعلا به جای خود؛ حتی اگر امروز همه چیز آماده باشد و جاده دو طرفه، رفتار رانندگی مبتنی بر نوکسیگان مرزی را چه کنیم؟ این همه سرعت برای چه، برای چه رویدادی، چه هنری است؛ چه افتخاری است؛ همه ما مرزنشینان مسئولیم حقیقتا، وقتی شرایط سیستماتیک زیرساخت ها طوری است که بستر مرگ بیشتر فراهم است تا زندگی، چرا خودمان تغییر نکنیم، تلاش درراستای تغییر سبک رانندگی و تغییر رفتارهای استفاده از ارابه های مرگ تولیدی، نیازمند حس مسئولیت پذیری همه شهروندان است، همه کارگزاران موثر در تغییر رفتارها و باورداشتهای نسل جوان و میانسال و …. که در این جاده های مرگ ساختاری رانندگی می کنند؛ رسانه های محلی؛ اساتید دانشگاه، ماموستایان دینی و مذهبی، جامعه مدنی، جوانان، بازاریان و در هر جایی که فرصت فضای عمومی جمعی است، باید نقش کارگزاری خود را در تغییر رفتار رانندگی ایفا نمایند.

 

بی تفاوتی اجتماعی در راستای جامعه پذیری مجدد یک رفتار اجتماعی دقیقا همسونگری و همسورفتاری با کسانی است که جان مرزنشینان برای آنان ذره‌ای ارزش انسانی و وجودیتی ندارد. توسعه فرهنگی مرزنشینان در این زمینه در کنار مطالبه جدی و همیشگی مسئولین محلی که اعتبار خودشان را هم اکنون در گروه ایجاد شکل گیری همین زیرساخت دارند؛ حداقل رسالت اجتماعی ما در جامعه مرزی است که صدای ما را مرکزنشینان استانی در حالی که به گونه‌ای دیگر تفسیر می کنند و مرکزنشینان تهران اصلا نمی نشوند یا زمانی می شنود که خبرنگارانی برای توجیه اقدامات غیرتوسعه‌ای مراجعه نمایند و متاسفانه قربانی جاده اختصاصی شوند. مرزنشینانی که هر روز در جاده های مرگ تردد می کنند نیازمند بازنگری جدی در رفتار رانندگی در این بستر تبعیض آمیز انباشت شده مرزی هستند. توسعه اجتماعی و فرهنگی در بستر تبعیض سیستماتیک از بستر توسعه فردی می گذرد، من از امروز شروع کردم شما چطور؟

 

یادداشتی از دکتر کامل دلپسند پژوهشگر مرز و توسعه و کارآفرین اجتماعی اقتصادی