بحران مدیریت = ابرکرونای پیرانشهر/ دلنوشته ای از محمدامین شمس نیا
به نام خدا بحران مدیریت = ابرکرونای پیرانشهر «بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران» از دست مسئولان و از دست کارگزاران سه شنبه هفته قبل هراسان مادرم با خانۀ ما تماس گرفت که پدرت در حیاط خانه افتاده است. فوراً خودم را به منزل پدرم رساندم، وقتی رسیدم، اخوی بزرگتر قبل از من رسیده […]
به نام خدا
بحران مدیریت = ابرکرونای پیرانشهر
«بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران»
از دست مسئولان و از دست کارگزاران
سه شنبه هفته قبل هراسان مادرم با خانۀ ما تماس گرفت که پدرت در حیاط خانه افتاده است. فوراً خودم را به منزل پدرم رساندم، وقتی رسیدم، اخوی بزرگتر قبل از من رسیده بود. بار اول از طرف زنداداشم و بار دوم از طرف برادرزادهام با ۱۱۵ تماس گرفته بودند. با نهایت تأسف نیامدند. وقتی پدرم را دیدم رنگ به رو نداشت؛ میلرزید و بیتعادل بود. با توجه به وخامت حال پدرم فوراً او را با وسیله شخصی به بیمارستان رساندیم. او را در اتاق تریاژ نشاندند و علایم اولیه را چک کردند؛ ظاهراً علایم اولیه کرونا را داشت. سیتیاسکن و دیگر مراحل نیز طی شد؛ روشن شد که شوربختانه پدرم به کرونا مبتلا شده است. به کادر بیمارستان عرض شد که مادر و خواهرم نیز با او زندگی میکنند. خونسرد و بیتفاوت گفتند باید آنها را هم بیاورید. آنها را نیز با وسیلۀ شخصی به بیمارستان منتقل کردیم تا فرآیند تست کرونا در مورد آنها نیز طی شود. پدرم زود بستری شد. اما مادر و خواهرم از ساعت ۱۲ تا ۶ بعد از ظهر در هفت خوان تست کرونا معطل ماندند. گویا مشکل، عدم حضور پزشک متخصص و کسب اجازه از محضر ایشان برای بستری بوده است. ناگفته نماند هزینه سیتیاسکن سه نفر و لباس برای بستری تماماً آزاد و از جیب مبارکمان پرداخت گردید. (اس ام اس پرداخت موجود است) در این پروسه ۶ ساعته روشن شد که مادرم و خواهرم نیز به کرونا مبتلا هستند (بر اساس سیتیاسکن) در این مدت، خانوادهام کاملاً آزاد در سالن اورژانس، با همه مراجعان در ارتباط بودند و هیچ گونه اقدامات پیشگیرانهای لحاظ نگردید پس از دو روز بر اساس آزمایش روشن شد که پدر و مادرم قطعاً به کرونا مبتلا هستند و خواهرم مبتلا نیست و باید قرنطینه شود با مشورت به این نتیجه رسیدیم که بهترین جا همان منزل پدریم هست. لازم بود قبل از بردن او، آن محیط را سمپاشی کنیم. خدا روز بد نیاورد، به زمین و زمان در بهداشت پیرانشهر زنگ زدیم که باید این محیط سمپاشی شود. هیهات! بهداشت به کلی منکر نقش خود در گندزدایی شد و پس از دو روز من و اخویم که اصطلاحاً با توجه به اینکه با دو بیمار کرونایی در تماس بودیم شخصاً باید قرنطینه میبودیم، شخصاً اقدام به سمپاشی منزل پدری کردیم. خواهرم از بیمارستان مرخص شد با کمال بی احترامی او را از پلههای اضطراری که محل نزول مایعات عفونی اتاق بیماران کرونایی هست مرخص کردند. مبلغ ۳۰۰ هزار تومان به عنوان ودیعه اخذ نمودند و یک برگه بی نام و نشان که اصطلاحاً نسخه پزشک بود به بنده دادند. نسخه نه مهر و نه امضا. گویا پزشک تلفنی گفته و پرستاران رونویسی کردهاند. دو مورد دارو در آن ثبت بود؛ زمین و زمان را در نوردیدم به دنبال دارو. دست آخر فرمودند این دارو فقط در داروخانه بیمارستان موجود است. به داروخانه مذکور مراجعه کردم. گویی به شجره ممنوعه نزدیک شدهام. گفتند شیر مرغ است و به همه نمیدهند. درمانده و وامانده به فرمانداری مراجعه کردم شاید آنجا باب الحوائج باشد. با جناب اسماعیلی از وضعیت آشفته بیمارستان و بیماران کرونایی گفتم. وقتی فهمید والدینم به کرونا مبتلا هستند، با وجود این که بیش از سه متر فاصله داشت و اصلاً من وارد اتاقم نشده بودم چند قدم عقب کشید و سخنانم را شنید و قول پیگیری داد. گفت همین الان با بیمارستان صحبت کردم؛ به شخصی به نام حسینی حواله داد؛ رفتم؛ اما دریغ از یک نصف قرص. درمانده راه خانه را در پیش گرفتم و به حکمت مطلقه «از ماست که بر ماست» ایمان آوردم. اکنون این سطور را می نگارم از زمین و زمان قطع امید کردهام. زندگیم با استرس و اضطراب عجین شده است؛ گاهی تا نصفههای شب با افکار و وسوسه های ابتلای به کرونا و نگرانی از ابتلای خانوادهام و دغدغۀ سلامتی والدینم دست به گریبانم. نه کسی هست که بر دردهایت مرهمی نهد و نه کسی هست که گره از عقدههایت بگشاید. به سخن حکیمانۀ «کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من» باورم افزون گشتهاست. چشم به راه تقدیری دارم که دیگران برایم نوشتهاند. با خود عهد بسته بودم که «حدیث دل(دوست) نگویم مگر حضرت دوست» اما وقتی دیدم عده ای با عکسهای سلفی توهّم مدیریت بحران را در اذهان شهروندان، جامۀ حقیقت می پوشند. صبرم لبریز شد، آنچه نوشته آمد تنها بازنمود مشتی از حقیقت است.
اکنون از مسئولین شهرستان پیرانشهر: فرماندار، رئیس بیمارستان، متمولین شهر
چند سوال دارم:
۱- مسئولیت ابتلای بنده و برادرم و خانوادههایمان که مطابق قانون و وظیفه با ۱۱۵ تماس گرفتیم، اما پاسخمان ندادند با کیست؟ مسئولیت سلامتی مردم در صورت تعلل و بی تفاوتی ۱۱۵ با کیست؟
۲- پیامدهای روحی و روانی این مصیبت که چون شبحی همه جا سایه افکنده با کیست؟
۳- مسئولیت ابتلای مراجعانی که با خانواده بنده در محیط بیمارستان تماس داشتند با کیست؟
۴- مسئولیت خواهرم که از بیمارستان مرخص شده و به همان محیط آلوده برگشته است با کیست؟
۵- مسئولیت عدم ارائه دارو به بیمار و تامین دارو با کیست؟
در پایان لازم میدانم به مصداق «من لم یشکر المخلوق، لم یشکر الخالق» از کارکنان بخش ایزوله که سربازان جان بر کف صف مقدم کرونا هستند و گمنام و مؤثر تلاش میکنند و همه کسانی که وظیفۀ واقعی خود را ادا می کنند، سپاسگزاری نمایم.
محمدامین شمسنیا
دبیر آموزش و پرورش
سڵاو زۆر بهداخم بۆتان هاوکاری بهڕێز یاخوا بابی خۆشهویستتان ئاخیری خێر بێت و بهههشتی بهرینی جێگا بێت.
بهداخهوه لهو وڵاته ههمو شتهکان ههمووو قهول و بهرنامه و پهیمانهکان درۆ دهردهچن و تهنیا بۆ ڕیایی ههوڵ دهدرێت. هیچ کهس و هیچ شتێک لهسهر جێی ڕاستهقینهی خۆی نیه و ئاکامهکهشی دهبیته ژان و پهژاره بۆ خهڵکی سهرلێشێواو.
له خهمتان دا بهشدارین….
چقد دردناک خدا بهتون صبر بده