نه به آبشویی در نقد نوشته دکتر احمد غم پرور درباره رودخانه زاب
نه به آبشویی: مسیر توسعه جوامع از بحث و گفتگو درباره ی مسایل مختلف اجتماع و ارائه ی راهکارهای متناسب برای معضلات موجود و در عین حال نقد و اصلاح همان راه کارها می گذرد. یکی از مسائل و مصائب جامعه ی امروز ما بحران کم آبی و سو مدیریت در بخش آب است که به تناوب منطقه و اقلیم، از شدت و حدت متفاوتی برخودار است. بعضی مناطق با بحران کم آبی شدیدی درگیرند و بعضی دیگر با وجود کژکاردی های سیستم موجود و خشکسالی های پی در پی هنوز به نقطه بحران نرسیده اند و معمولا به دلیل عدم توسعه صنعتی و یا بنا به جغرافیای خاص خود تاکنون در حفظ منابع آبی خود دچار مشکل نشده اند. شهرستانهای پیرانشهر و سردشت از لحاظ مواهب خدادادی (بارش برف و باران و سفره های زیرزمینی) وضعیت نسبتا مساعدی دارند. همچنین این دو شهر از این نظر که همیشه در حاشیه گفتمان توسعه مرکزگرا قرار داشته اند در توفیقی اجباری از مضرت های “مدرنیته آب بر” ایرانی در امان مانده اند و یا بهتر بگوییم مانده بودند. مثال بارز مدرنیته آب بر شهر اصفهان است که با وجود شهرک ها و کارخانه های صنعتی فراوان با عمر بالای ۵۰ سال، توان تامین نیازهای آبیش را از دست داده است. راه حل مسئولان برای مشکل کم آبی به جای مکان یابی دوباره و منطقی صنایع و محصولات آب بر و مدیریت اصولی بحران، این بوده که نیاز شهر را با انتقال آب از استان های همجوار به شهر اصفهان تامین کنند که این تصمیم نارضایتی مردم شهرهای دیگر را در پی داشته که عواقب این تصمیم همچنان ادامه دارد.
آقای احمد غم پرور، غمی که درباره ی چنین انتقال آبی در منطقه ی پیرانشهر و سردشت در دل داشته به رشته ی تحریر درآورده و در نوشتاری با عنوان “ڕووباری زێ ؛ مێژوو، ژیان و کلتور” منتشر شده در سایت پیرانشار رووداو در مورخه ۱۷ مرداد ۹۶، دغدغه ها و راه حل خویش درباره مسائل آبی شهرستان های سردشت و پیرانشهر را بیان داشته اند. ضمن ارج نهادن به دغدغه های ایشان در مورد رودخانه زاب و فتح بابی که در این زمینه در شهر پیرانشهر انجام داده اند برخود لازم دانستیم که نوشتار مذکور را با دیدی انتقادی بازخوانی کرده و قدمی هر چند کوچک جهت آگاهی بخشی افکار عمومی مردم سردشت پیرانشهر برداریم. خلاصه ای از نوشتار آقای احمد غم پرور در مورد رودخانه زاب را مرور می کنیم.
نویسنده ابتدا به معرفی جایگاه جغرافیایی و زیست محیطی زاب می پردازد و نقش انکار ناپذیر این رودخانه را در زندگی و روح و روان مردم و موجودات وابسته به آن با با بهره گیری از مفهوم کهن الگو (archetype) گوستاو یونگ، که به اشتباه در متن آرکی فورم آورده است، تشریح می کند. نویسنده تا جایی پیش می رود که رودخانه زاب را همچون ژنی در وجود مردمان و موجودات ساکن در حریم زاب می انگارد. با این مقدمه به بررسی دو خطر انسانی که متوجه این رودخانه است ورود می کند. یکی تغییرات آب و هوایی و دیگری زیاده روی در ساخت سد بر روی رودخانه زاب.
احمد غم پرور بخش اصلی نوشتار خویش را به مورد دوم اختصاص داده و ضمن برشمردن مزایای اندک این سدها (تولید برق و آبیاری زمین ها) به بررسی جنبه های منفی ساخت سد بر روی رودخانه زاب و انتقال آب به دریاچه ارومیه می پردازد. مشکلات بین المللی ناشی از رعایت نکردن حقابه ی کشورهای همسایه، نشست زمین، گرم شدن آبها، از بین رفتن جانوران و حیوانات وابسته به زاب، آلودگی آبها، شیوع بیماری های انسانی و حیوانی، گرم شدن هوا، کمبود بیشتر آب، خطر وقوع زلزله، جنگل زدایی، گرد و غبار، از بین رفتن زمین های کشاورزی، افزایش بیکاری و تغییرات فرهنگی سر تیتر پیامدهای منفی است که نویسنده نوشتار “ڕووباری زێ ؛ مێژوو، ژیان و کلتور” به آن ها پرداخته است.
در پایان نویسنده با یادآوری اصول ۴۵ و ۵۰ قانون اساسی و ذکر این نکته که در فرآیند ساخت سدها و تونل های انتقال آب زاب هیچ گونه مطالعات زیست محیطی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی صورت نگرفته است و صرفا به مطالعات فنی و تا حدودی هیدروپولتیک توجه شده است، پیشنهادی عجیب به عنوان راه حل ارائه می دهد. راه حل وی ایجاد “صندوق درآمد آب” است که از طریق مالیات بر آب انتقالی تامین اعتبار می شود و در هنگام بحران های زیست محیطی ناشی از ساخت سد و انتقال آب از آن استفاده می شود. نقش دیگری که وی یرای صندوق پیشبینی کرده است کمک به توسعه منطقه است.
اولین نقدی که می توان در مورد نوشتار فوق بیان کرد ساده انگاری نویسنده در بیان پیامد ها و عواقب منفی دخالت های آبی در منطقه است. نویسنده با برشمردن نتایج فاجعه بار زیست محیطی انتقال آب به دریاچه ارومیه به بزرگی فجایع پیش رو وقعی نمی نهد. به عنوان مثال از وقوع زلزله ی احتمالی که مرگ هزاران شهروند بی گناه را در پی خواهد داشت بسیار ساده انگارانه گذر می کند و آن را هم ردیف مرگ گیاهان آبی قرار می دهد. در مورد ریزگردهای سرطانی نیز همین رویه را دنبال می کند و از تشریح دقیق آن ها سر باز می زند.
مهم ترین نقدی که بر نوشته ی دانش آموخته ی جغرافیای سیاسی وارد است، عدم ذکر پیامدهای سیاسی، اجتماعی و قومی ناشی از انتقال بین حوزه ای آب است. نویسنده خود اذعان دارد که هیچگونه مطالعات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی درباره ی ساخت این سازه های آبی صورت نگرفته و تنها به مطالعات فنی و تا حدودی هیدروپولتیک بسنده شده است. وی که تمام قد در حوزه ی مسائل زیست محیطی و عواقب ناگوار آن ورود می کند چگونه است که دموگرافی منطقه و جنبه های سیاسی آن، که مرتبط با حوزه مطالعاتی ایشان است، مورد کنکاش قرار نمی دهد یا حتی از دریچه ی همان اصول قانون اساسی که مطرح کرده است به بررسی موضوع نمی پردازد؟ اصل ۵۰ قانون اساسی بیان می دارد که فعالیتهای اقتصادی و غیر آن که با آلودگی محیط زیست یا تخریب غیر قابل جبران آن ملازمه پیدا کند، ممنوع است. اظهر من الشمس است که ایجاد سدها و تونل انتقال آب هم باعث آلودگی محیط زیست است و هم تخریب غیرقابل جبران آن را به دنبال دارد.
همانطور که ذکر شد، بحران کم آبی از نحوه ورود ایران به فرآیند توسعه و دید صرفا ابزاری و مکانیکی به طبیعت آب می خورد و نقش خشکسالی چندان در آن مشهود نیست. روند خشک شدن دریاچه ارومیه نیز حاصل سوء مدیریت ها و حرص و ولع بی پایان برای رشد و پیشرفت صوری است. ساخت ۷۲ سد بر روی ۱۱ رودخانه اصلی تامین کننده آب دریاچه، حفر هزاران حلقه چاه مجوز دار و بی مجوز، ساخت پل میانگذر بر روی دریاچه و کشت محصولات آب بر در اطراف دریاچه از دلایل اصلی خشک شدن دریاچه ارومیه می باشند که تماما عوامل انسانی قلمداد می شوند. حال به چه نحو است که سومدیریت در منطقه ای چون دریاچه ارومیه را باید با قربانی کردن رودخانه ای که بنا به گفته ی نویسنده زندگی مردمان منطقه به آن وابسته است و چون ژن در بدن ساکنان منطقه رسوخ کرده است، جبران کرد؟ (دقت شود که طبق برآوردها قرار است از ۷۰۰ میلیون متر مکعب آب رودخانه ۶۰۰ میلیون متر مکعب آن انتقال داده شود)
با این حال وی در شاه بیت نوشتار خویش جایی که خواننده انتظار دارد تنها راه حل مصائب بیان شده توقف کامل و بی قید و شرط تمام تداخلات انسانی در زیست بوم سردشت پیرانشهر باشد، نومیدانه طرح ایجاد صندوقی برای رفع مشکلاتی که از طریق ساخت سد و تونل ایجاد شده اند، را پیش می کشد.
چگونه برای مشکلاتی که قرار است خودمان در طبیعت ایجاد کنیم از هم اکنون صندوقی برای رفع همان مشکلات در نظر بگیریم. آیا شعار پیشگیری بهتر از درمان است اینجا مصداق ندارد؟ کمی به عقب برگردیم. نویسنده ابتدا لیستی از نتایج فاجعه بار ارائه می کند و سپس با بیان اصولی از قانون اساسی و تاکید بر اینکه مطالعه خاصی برای دستکاری های انسانی در منابع آبی منطقه صورت نگرفته است تلویحا این تداخلات را غیرقانونی قلمداد می کند. حال وی چگونه با کنار هم قرار دادن این اطلاعات به راه حلی چنین عجیب یعنی ایجاد صندوق دست یافته است؟ نخستین پاسخی که به ذهن خطور می کند تقلید از قانونی است که ۲ درصد از درآمد نفت و گاز را برای مناطق نفت خیز و محروم اختصاص می دهد. هرچند که مناطق نفت خیز به هیچ وجه با مشکلات و فجایع زیست محیطی به وسعت حوضه زاب روبه رو نبوده اند با این وجود اجرای این قانون پس از سالها هنوز تغییر محسوسی در زندگی مردم این مناطق به وجود نیاورده است. وی در توجیه عملکرد صندوق متوسل به جمله ای می شود که متاسفانه پرده از عدم درک صحیح مسئله توسط ایشان بر می دارد. وی گلایه دارد که اگر صندوق دیگری برای حل مشکل کولبران داشتیم خانواده کولبرهایی که روزانه کشته می شدند به راحتی خسارت دریافت می کردند! چه کسی این حق را داده که جان فرد دیگری به طور غیرقانونی گرفته شود که ما مشکل جبران خسارت خانواده ها را داشته باشیم؟ وی در هر دو مورد اصل و ریشه را رها کرده و به شاخ و برگ بی اهمیت چسبیده است.
اما باور ما این است که آقای احمد غم پرور مسائل را به خوبی دریافته و در این نوشتار دچار نا آگاهی آگاهانه شده است. وی ایجاد این سدها و تونل ها را امری بدیهی می پندارد که مقاومت در برابر آن ها با وجود تمام دلایلی که خود ذکر می کند سودی ندارد و بهتر است از هم اکنون به فکر درمان هر چند سطحی باشیم. احتمالا ایشان از حوزه های ارس و خزر بی اطلاعند که با مقاومت مردم، تداخلات انسانی مضر در مناطقشان متوقف شد. یا در همین همسایگی خودمان با کوشش فعالان زیست محیطی پروژه ی سد سوله دوکل مراحل پایانی توقف خود را طی می کند.
امید که با کوشش مسولین و فعالین مدنی و زیست محیطی هر چه زودتر مهر ختامی بر پروژه های خانمانسوز آبی در منطقه سردشت و پیرانشهر زده باشیم.
جمعی از فعالین زیست محیطی پیرانشهر
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0