زلزله درمقام اُبژهی آگاهی
زلزله درمقام اُبژهی آگاهی یادداشتی از جمال رحمانی زلزله ها در ایران، تبدیل به صحنهی نمایش دیگری برای قدرت نمایی ابزار و عقلانیت ابزاری تأخردار ایرانی گردیده است، عقلانیتی که بعد از تخریب و فاجعه دست بهکار میشود. مهندسان، مدیران صنعتی و غیرصنعتی، خانهسازان، شهرسازان … همهچیسازان وحتی بنگاههای محبت ودلسوزی، دراین نمایش ملی به […]
زلزله درمقام اُبژهی آگاهی یادداشتی از جمال رحمانی
زلزله ها در ایران، تبدیل به صحنهی نمایش دیگری برای قدرت نمایی ابزار و عقلانیت ابزاری تأخردار ایرانی گردیده است، عقلانیتی که بعد از تخریب و فاجعه دست بهکار میشود. مهندسان، مدیران صنعتی و غیرصنعتی، خانهسازان، شهرسازان … همهچیسازان وحتی بنگاههای محبت ودلسوزی، دراین نمایش ملی به قدرتنمایی می پردازند، اما دریغ از اربابان علوم انسانی و روشنفکری. زلزلهی کر مانشاه چه پیامی غیر از جملهی نخنمای تاریخی: “چه دولت بدی داریم “، از سوی روشنفکری برای مردم داشت؟
در سالهای اولیهی دوران مدرنیته، زلزلهای در لیسبون، چهارمین شهر بزرگ اروپایی آنروزها (۱۷۵۵) بهوقوع پیوست که بهغیر از تبعاتی که بههمراه داشت، همچون هفتادهزار کشته و ویرانی ۸۵ درصد شهر، سرآغاز بسیاری از تغییرات و تحولات فکری گردید. لیسبون در قرن ۱۸، از مهمترین مراکز مذهب کاتولیک و یکی از مهمترین مناطق اروپا در رواج آموزههای کاتولیک بود، اما سوالی که بعد از زلزلهی مخرب لیسبون مطرح گردید، این بود که با تخریب یک کلیسای کاتولیک در اثر یک امر طبیعی، ذهنیت دینی چه پاسخی میتوانست به آن بدهد؟
تخریب ساختمان اپرا، کلیسای سانتاماریا، قصر پادشاهی با بیش از شصتهزار جلد کتاب ارزشمند و همچنین نقاشیهای مهم از اساتید برجستهای همچون ” تیسیانو” و “روبنس”، از شهر لیسبون خرابهای ویران ساخت که تا سالهای متمادی موضوع بحثها و توجهات بسیاری گردید. اروپای قرن هجدهم در برابر پرسشهایی همچون نقد سنت و پیشرفت علمی و فلسفی قرار گرفتهبود و این مسأله بحثهای فراوانی را در میان بنیانگذاران عصر روشنگری به راه انداختهبود که بخشی از آن بحثها در باب تبعات زلزله را میتوان در کتاب “کاندید” اثر ولتر پیدا کرد.
نوشتههای ولتر و بعدها روسو در نقد نظریات “لایب نیتس” که جهان قرن هجدهم را بهترین جهان از جهانهای ممکن میپنداشت، همه تحتتاثیر واقعهی زلزلهای بود که با حجم تخریب بالا نظریات برخی از فیلسوفان و متفکران و رهبران دینی را بهسختی به چالش کشیده بود.
لایب نیتس، موسس انجمن علمی برلن معتقد بود که” نظر به اینکه، آفریدگار که فاعل مختار است بنا بر حکمت بالغه آنچه را که بهترین است اختیار میکند، عالم حقیقت، بهترین عالمی است که ایجاد آن ممکن بودهاست.” البته نمیگوید در دنیا شر و بدی وجود ندارد لیکن اظهار عقیده میکند که “رویهم رفته خیر بیش از شر است و آن اندازه که بعضی شکایت میکنند، بدی در جهان غلبه ندارد.”
ولتر در پاسخ به لایب نیتس در نامهای به یکی از دوستانش اظهار مینماید که “برای ما کشف این مسأله که قوانین حرکت، چگونه در چنین حادثهی هولناکی در بهترین جهان از جهانهای ممکن عمل میکند کار دشواری است.” از دید ولتر “تصدیق حکمت بالغهی الهی مستلزم انکار وجود شر و بدی نیست و واجب نیست که مانند لایب نیتس معتقد باشیم که این عالم بهترین عوالم است و هرچه در آن است به بهترین وجه است.”
از نظر ولتر “زندگی بشری همچون بازی شانس است. آنهایی که فقط موعظه و نصیحت میکنند بعد از وقوع چنین زلزلهای که بنای تفتیش عقاید هنوز برجای است، دیگر چه حرفی برای گفتن دارند؟ همهی دیدگاهها و نظریات آنها در زیر خاک مدفون شده و امیدوارم که آن پدران مقدس که مجریان تفتیش عقاید هستند، همچون دیگران به زیر آوار رفته باشند. زلزلهی لیسبون درسی خواهد بود برای انسانها تا انسانهای دیگر را آزار و شکنجه ندهند”.
سؤال محوریتر ولتر از لایب نیتس که مقدمات تفکرات او را در نهضت اصلاح دینی فراهم ساخت، این مسأله بود که” به چه دلیلی، در جهانی که از نظر لایب نیتس و کاتولیکها به کمک فرزانهترین قوانین دینی اداره میشود، بینظمیهای دیرپای و درد و اندوه فراوان وجود دارد.”
این رویکرد یعنی نقد قوانین حاکم، در بُعد اجتماعی و فرهنگی بهشدت توسط ژان ژاک روسو تداوم یافت. روسو با تجزیه و تحلیل فلسفی زلزلهی لیسبون، اساس جامعهای را که چنین واقعهای در آن رخ داده بود به نقد کشید. روسو در جواب نامهای به ولتر اینگونه مینویسد که:” باید پذیرفت که این چندهزار خانهای که در لیسبون تخریبشده، ساختهی طبیعت نبوده و چنانچه اهالی این شهر بهنحوی بهتر سکونت گزیده بودند، ویرانی بهمراتب برای آنان کمتر بود.” زلزلهی لیسبون و فجایع آن از دیدگاه روسو، حاصل ساختار اجتماعی است که بر پایهی هنجارهای کهنه و فرسوده قرار گرفته که از نظر ولتر خرافات، و تحجر از جمله مهمترین ویژگیهای آن است.
تبدیل یک زلزله به یک بهانه برای آغاز گفتمانی انتقادی و طرح پرسشهای اساسی فلسفی و اجتماعی، فاجعهی لیسبون را از سایر فجایع طبیعی قبل از آن متمایز میکند. این زلزله فرصتی برای متفکران بود تا نظریات خود را مطرح نمایند و دیدگاههای انتقادی خود را به همگان اعلام کنند و جامعه را بهسمت دیگری راهنمایی کنند. بهعبارت دیگر”فاجعه” ای همچون زلزله با تغییر جایگاه میتواند بهعنوان یک اُبژهی آگاهی، نظم معنایی گذشتهای را که در آن زلزله رخ داده و فاجعه آفریده به چالش کشیده و از تکرار آن جلوگیری نماید.
زلزلههای پرتلفاتی همچون زلزلهی رودبار، بم و زرند و کرمانشاه در ایران تنها درسطح یک فاجعه باقی میمانند و مدام در اشکال گوناگون بازتولید میشوند. کشتهشدگان زلزلهی لیسبون را میتوان بهتعبیری خالقان خرد جدید دانست، اما کشتهشدگان زلزله در ایران فقط میمیرند، مردگانی که تنها صحنه را برای رمانتیسم احمقانه و عقلانیت ابزاری تاخردار ایرانی میگشایند و دیگر هیچ.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0