گذاری بر نامه فشانی های تنی از اعضای شورای پیرانشهر

   گذاری بر نامه فشانی های تنی از اعضای شورای پیرانشهر یادداشتی از کمال روحانی   پیشگفت: قبل از بیانِ عرایضم، بگذارید، حکایتی را خدمتتان عرض کنم: نقل می کنند: کسی، نماز می خواند و همزمان فرار کرده،  به سرعت به سمت جلو می دوید. یکی از وی پرسید که رازِ این نماز و فرار در […]

   گذاری بر نامه فشانی های تنی از اعضای شورای پیرانشهر یادداشتی از کمال روحانی

  پیشگفت: قبل از بیانِ عرایضم، بگذارید، حکایتی را خدمتتان عرض کنم: نقل می کنند: کسی، نماز می خواند و همزمان فرار کرده،  به سرعت به سمت جلو می دوید. یکی از وی پرسید که رازِ این نماز و فرار در چیست؟ پاسخ گفت: در روایات خوانده ام اگر نماز خوان، نمازش پذیرفته و مقبول نباشد،آن  نماز از درگاه باری تعالی برگشته و به پسِ گردنش، برخورد می کند. لذا  فرار    می کنم تا نماز خودم به پس گردنم،  برخورد نکند چون فقط خودم می دانم که چه نمازی خوانده ام!؟

   شوراهای محترم پیرانشهر که به نام کارگران زحمتکش شهرداری، نامه های خود را بر کانال ها مجازی می گذارید. داستان شما، داستان همان نماز خوان است. مثل اینکه می دوید تا عملکردتان به شما برگشت داده نشود. چون فقط خودتان می دانید چه نمازی خوانده اید؟! بی تعارف،  مسائل مطرح در شورا و شهرداری، چیزی است که مردم به طور کامل از آن مطلع نیستند و نمی دانند که کمّ و کیفِ قضایا چیست؟ به سخن دیگر، مردم فقط نیمۀ پُر لیوان را می بینند و از الباقی آن بی اطّلاعند و  برشی کوتاه از حوادث و مسائل شهرداری نمی تواند افقی روشن را پیش پای مردم بگذارد. اگر قرار بود که مسائل و مشکلات ادارات شهرستان و کشور، پیوسته، رسانه ای و پخش شود. دیگر،اداره و حل و فصل مسائل در خود اداره، معنایی نداشت. کشاندن مشکلات اداره ای به خارج از محیط آن اداره، هدفی جز خراب کردن بیشتر یا تخریب عده ای نخواهد بود؟! لذا در جریان قرار دادن مردم، جز تشویش و گمانِ بد به شهرداری، نتیجه ای نخواهد داشت.

    دوستان گرامی ام، اگر خاطر عاطرتان باشد در سالن جلسات شبکه بهداشت که تازه به شورای شهرستان انتخاب شده بودید و اکثر اعضای شورا حضور داشتند، خیلی از افراد حاضر در آن جلسه به شما، اعضای جلسه تبریک گفتند و بنده تنها فردی بودم که تبریک خود را موکول به نوکری اعضا برای مردم نمودم و عرض کردم تا خدمت گزاری تان ثابت نشود، تبریک، معنایی ندارد. و حال، با آن نامه فشانی های تان، بیشتر بر آن موضع که گرفتم، خرسندم.

    دوستان گرامی ام، بیایید کمی با هم صاف و منگوری(یعنی در عین صداقت) صحبت کنیم، راستی، هدفتان از این نامه ها یا  به قول خودتان، افشاگری ها چیست؟ حتماً می خواهید به گوش مردم بچکانید: ما، تافته ی جدا بافته ایم و حریر رومی و دیگر اعضا، چیتِ پُر غل و غش اند یا به بیان دیگر، شما، سنگ محک هستسد و دیگران طلای کمتر عیار؟؟ یا بهتر بگویم: شورا را مانند مسابقۀ کشتی کج، تصوّر کرده اید که هرکس باید بزند و بکُشد و برایش، هورا بکِشند و بعد، مرد شماره یک، فقط اوی باشد و دیگران شکست خورده؟ پُرواضح است که گویی تصورتان از شورا با این نامه فشانی و تشویش اذهان، همین است امّا مردم چنین تصوّری از شورا ندارند. مردم، شورا را مجموعه ی انگشتان دست می دانند که هر انگشت، خاصیت خود و شکلی جداگانه را دارد اما همگی باهم متحدند و کمک رسان هم هستند. آن هم در حق مردمی که مشکلات فراوانی دارند.

      بگذار مثالی دیگر برای تان بزنم: مردم، شورا را، نه چون شما (که کشتی کج می دانید) همچون تیم ملی فوتبال می بینند که گرچه هریک از بازیکنان از  باشگاه و منطقه ای هستند اما همگی برای ملت و کشور، مسابقه می دهند. برادرانم، شورا، پنجه دست است و فوتبال ملّی، نه مسابقۀ کشتی کج و پرتاب نیزه که هرکس، خود را بکوشد.

    حتماً می خواهید بگویید: نه، بیایید نگاه کنید! انبانی  نامه و سند و مدرک  از شورا و شهرداری و فلان و فلان داریم که  اگر رو کنیم، چنین و چنان می شود؟! خیال کردید، ما سرِخود، اقدام به نامه نگاری کردیم؟ به قول سعدی: مشکلات مردم است که چون:«نیش در استخوانمان می رود». برادران عزیزم، این عملکرد شما؛ یعنی،  سند رو کردن و به قول جوان های امروزی «آتو گرفتن» از همدیگر در داخل شورا، مردم را به یادِ گذشته و تصورهای پرتناضی می اندازد که وجود داشت و شهرداری و فضای شهر و ذهن مردم را نیز مسموم کرده بود(گویی تاریخ، تکرار می شود: دو دستگی و اختلاف، افترا و من من کردن و..). برادرانم، وقتی شما چنین کنید و چنان بگویید. مردم باور می کنند که حتماً شورای پیرانشهر، صحنۀ گرو کشی است و میدانِ و فلان و فلان را به دام انداختن!  و می پرسند: پس کجاست آن همه مردم مردم گفتن های تان ؟ گوش مردم، از بلندگوهای خدمت خدمتِ تمامی اعضا، به قول آن ضرب المثل کردی:«کاسه کاس» می کند.

      برادرانِ عزیز شورا،  نمی توانید خودتان را با این نامه ها تطهیر بکنید و مقصّر تراشی نمایید و به گوشمان بخوانید: ای مردم، ما، خوبیم. ما، پاکیم. ما، در شورا… امّا دیگران، خوب نیستند. آدمِ فلان و فلانند آنها … یا بگویید«ما حَسنیم و آن ها، رسن!» خلاصه به قول امروزی ها بگویید: «ما، بچه مثبت هستیم» اما دیگران، کار، خراب کن اند  و راه را برما گرفته اند والّا به قول آن مثل کُردی«شاخِ ما چنین است و بال ما چنان».

    از طرف این مردم که بنده ۲۲سال افتخار نوکری شان را داشته ودارم به عرض برسانم، اگر شورای پیرانشهر، مثبت است همگی باهم در این مثبت بودن و خدمت گزار بودن، شریک هستید و اگر عملکردِ ناموزونی دارد(إن شالله که اینگونه نیست) همگی مقصرید و عذر گناه تان با نامه پراکنی و داد و هوار راه انداختن، پاک نمی شود. و گناه هیچ یک از شما کمتر از دیگری نیست. نه کسی که با نامه فشانی و سخن سرایی در مجالس و محافل می خواهد القا کند:که ما خوبیم و دیگران بدند  و نه کسانی که به قول شماها فقط منتظر گرفتن ۲دومیلیون تومان ماهیانه در شورا، قنبرک زده اند.

      می دانم می خواهید بگویید: بیایید مصوّبات شورا و تذکرات ما را بنگرید که با فلان و فلان، مخالفت کرده ایم این هم سند که هر وقت لازم باشد آن را بر کانال خواهیم گذاشت. امّا باز، سوال این است اگر از عهده ی این کشتی کج بر نمی آیید و راهی جز نامه و تشویش اذهان برای تان نمانده است. چرا ادامه می دهید؟؟

      عزیزانم، همه ی اعضا شورا، سوار بر یک کشتی هستند و کسی نمی تواند، بگوید من از راهی دیگر می روم(مثلاً شنا می کنم). اگر در عملکردتان و دردِ مردم داری تان، صادق هستید و دردِ مردم  و غم آنها مثل «خوره» شما را می آزارد، چند راهکار ارائه خواهد شد، بدان امید که گوش پند پذیری باشد:

  1. مردانه، مثل تیم فوتبال، همگی اعضا دست در دست هم قرار دهید و با متانت و درایت، مشکلات را حل نمایید و دیگر نیازی به گرد و خاک به پا کردن نیست. مردم به اندازه ی کافی مشکل دارند پس مشکلات شورا و اینکه همگی تحصیل کرده و… هستید اما با هم نمی سازید را به دردهای مردم اضافه نفرمایید.
  2. اعلام کنید که نمی توانیم با دیگر اعضا، همکاری کنیم چون این ها بدند و ما خوبیم. شرعاً و عقلاً هم خوب و بد نباید پیش هم باشند. لذا استعفا بدهید. به شما قول می دهم مردم، شما را چونان قهرمانی دوست خواهند داشت.
  3. مثل برخی دیگر از اعضا، حقوق یا حق الزحمه شورا را که ماهیانه دو میلیون تومان ناقابل است در جیبتان بگذارید و به دیگر اعضا اجازه دهید فکری برای این گِل بکنند شاید فرجی بشود.
  4. اگر خیلی هم دل تان به حال کارگران زحمت کش شهرداری می سوزد، بیایید از همین فردا، نصف حقوق تان را به حساب کارگران بی بضاعت بریزید(حداقل سه ماه به نشانه همدلی) شماها که الحمدالله بیشتر اعضا، از دو اداره ی مختلف، حقوق می گیرید، خیلی ها نصفِ حقوقی هم ندارند.  

    و در آخر داستانی از ماموستا هژار موکریانی : استاد هژار، نقل می کند: آن وقتی که در بغداد به پناه رفته بودم در خانه ای اجاره ای که متشکل از چند اتاق بود، زندگی می کردم. همسایه ای داشتیم، صالح افندی نام، این صالح افندی، قرآن خوان بود و پیوسته قرآن می خواند امّا گاهی خراب می کرد و می گفت: من این آیه را نگفتم و اصلاً فلان آیه، حرفِ من نیست. و من راضی نیستم. امّا حالا که نوشتند، اشکالی ندارد چه می شود کرد؟

     این داستان، وصف الحال مردم شهر پیرانشهر است که همگی مثل صالح افندی شده ایم. ما این را نمی خواستیم که شورا، افتخارشان، خدای نخواسته «شاخ و شانه کشیدن»برای هم یا سند رو کردن و گفتنِ من خوبم، آنها بدند، نقل محافل شان باشد.خدایی، نباید وضع شورای شهرستان با آن عقبه و آن مسائل پیش آمده چنین  می شد، ولی حالا شده به قول صالح افندی: اشکالی ندارد.!!!!!!!! چه میشود کرد؟ الحمدالله، خودمان، شماها را انتخاب کرده ایم. امیدوارم مثل داستان «عقاب» ناصر خسرو نشویم: «که از چه نالیم که از ماست که برماست.». یا مثل آن مثل کردی:«مریشک، اگر خودش بر سر خودش، خاک نریزد ، کسی نمی تواند!» و در پایان به قول مولوی:

بشنوید ای دوستان این داستان           خود، حقیقت نقدِ حال ماست آن

والسلام

احقر بندگان خدا

کمال روحانی(العبد)