لباس های تیم ملی ایران در جام جهانی
یادداشتی از متین ریماز
کاش از منیریه لباس میخریدیم
تصاویر که رسید جا خوردیم. فکر نمیکردیم به ما مربوط باشند اما بودند. آن سی و دو جوان ورزشکار خوشهیکل تراشیده و ساخته و پرداخته، پیراهن تیم ما را بر تن کرده بودند. پیراهن تمام تیمهای دنیا را و پیراهن تیم ما را. سی و دو تیمی که به جامجهانی راه یافته بودند در یک اتفاق تبلیغاتی با لباسهایشان به نمایش عمومی گذاشته شدند. سی و دو نفر برای سی و دو تیم و یک نفر برای ما. پیراهنی که تنش بود آنقدر سادگی داشت که انگار قرار است در مدرسه فوتبال یکی از باشگاههای خصوصی در شمال تهران بازی کند.
تصاویر که رسید ما مشغول بودیم به کار خودمان. عکسها و بعد ویدئوها روی سرمان فرو ریختند. داشتیم لباس خودمان را میدیدیم که تن یکی از همین اولگها و پاولهای روسی بود و چقدر هم نیشش را باز میکرد مقابل دوربین به نشانه اینکه من چقدر خوشحالم و چقدر حالم خوب است. دو مشخصهای که به اهل بخیه نشان میداد این پیراهن بر تن یک ایرانی نیست چون ایرانیها نه خوشحالند و نه حالشان خوب است. حتی اگر لباس مارکدار هم تنشان کنند حواس و حالشان جای دیگری است.
تصاویر که منتشر شدند، به سایت فیفا هجوم آوردیم که لینک زده بود برای حراج لباسهای جامجهانی. میرفتی داخل سایت و لباس کشورهای مختلف را میدیدی که تا پنج صفحه پشت سر هم، برای فروش دلبری میکنند. لباس و کفش و کلاه و شال و هر چیز دیگری که بشود یک مارک آدیداس روی آن زد و به فروش رساند. هیچ کدامش هم برای ایران نیست. صفحات را ورق میزنی و از ایران خبری نیست.
از ایران یک دانه ساندویچ فلافل هم برای فروش نگذاشتهاند و تو باید این را ببینی و تحمل کنی. اینکه مثلاً با آدیداس قرارداد داریم اما نه پولی دستمان را گرفته و نه محصولی برای فروش داریم.
یاد حرفهای رییس فدراسیون میافتی که گفته بود: «ما با آدیداس یکطوری قرارداد بستیم که محصولاتمان را در جامجهانی بفروشد و میتوانیم تا دو میلیون دلار هم به دست بیاوریم!»
فعلاً که خبری از این دو میلیون دلار نیست. خبری از فروش پیراهن هم نیست. سادگی و بیقوارگی و زشتیاش به کنار، کسی نمیتواند خریداریاش کند. دستکم نه از طریق سایت آدیداس! شاید از منیریه بشود. شاید اگر کمی همت کنیم بتوانیم آدیداسهای ساخت منیریه را بفرستیم خارج و کنار ورزشگاهها بفروشیم. ایرانیجماعت هم که لارج، مخصوصاً وقتی در خارج پیراهن تیم ملی را بگذاری مقابلش و بگویی بیست یورو!
میدهد! تا چهل یورو هم میدهد و حتی اگر بلد باشی مخش را بزنی پنجاه تا را هم پیاده میشود. در چنین شرایطی چه نیازی داریم به آدیداس؟
یادش بهخیر آقای محمد دادکان در سال ۲۰۰۶ چه قرارداد آبرومندانهای با پوما بست. هنوز که هنوز است نگاه کردن به متن چیزهایی که پوما در اختیار ما قرار داد کافی است تا حالمان خوب شود.
سال ۲۰۰۶ یعنی دوازده سال قبل، تیم ملی از پوما هفتصد هزار یورو گرفت تا پیراهن این تیم را در جام جهانی بر تن کند. ایرانول اسپانسر ماند و پولی هم از آن شرکت گرفتیم. به اندازه پانصد هزار یورو البسه به تیم ملی تعلق گرفت و ده هزار توپ هم روی آن گذاشته شد تا اشانتیون قرارداد باشد. این غیر از هزینههایی بود که پوما بابت اردوها و بازیهای تدارکاتی تیم ملی پرداخت کرد. ما دوازده سال قبل اینطوری قرارداد بستیم و حالا اینطوری. لباسهای انباری آدیداس را که روی دستشان مانده با سی درصد تخفیف میخریم. طرح یوز را از روی پیراهن تیم ملی حذف میکنیم، زشتترین طرح را به ملت نشان میدهیم و حتی همان را هم نمیفروشیم.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0