اروپا و سکوت در برابر تهاجم ترکیه به عفرین؛ ردپای ژئوپولیتیک

اروپا و سکوت در برابر تهاجم ترکیه به عفرین؛ ردپای ژئوپولیتیک یادداشتی از دکتر احمد غمپرور اروپائیان انسان­های جنتلمنی هستند. صلح­طلب، آزادی­خواه، نوع دوست و گریزان از جنگ. اما زمانی که با عینک علمی حوادث جاری خاورمیانه به طور عام و جغرافیای عفرین به طور اخص مورد توجه قرار گیرد آن روی دیگر اروپائیان که […]

اروپا و سکوت در برابر تهاجم ترکیه به عفرین؛ ردپای ژئوپولیتیک یادداشتی از دکتر احمد غمپرور

اروپائیان انسان­های جنتلمنی هستند. صلح­طلب، آزادی­خواه، نوع دوست و گریزان از جنگ. اما زمانی که با عینک علمی حوادث جاری خاورمیانه به طور عام و جغرافیای عفرین به طور اخص مورد توجه قرار گیرد آن روی دیگر اروپائیان که بدبختانه کاملاً متضاد با توصیف یادشده است بهتر خود را نشان می­دهد. کافی است نگاهی تاریخی – ژئوپولیتیکی به ترکیه بیندازیم تا عمق مسئله بهتر خود را نشان دهد.

امپراتوری عثمانی که امروزه به ترکیه جدید معروف شده بعد از آن که در ۱۴۵۳٫م توانست با فتح استانبول به رهبری محمد فاتح به امپراتوری روم شرقی – بیزانس- پایان دهد همچون قدرت هژمون زمانه ظاهر شد و بعد از مدت­ها توانست قدرت در دنیای اسلام را در کانونی با مرکزیت استانبول تمرکز دهد، نیروی خود را صرف توسعه قلمرو فضایی جهان اسلام نمود اما در پشت دروازه­های وین -۱۵۲۹٫م- متوقف شد، این توقف بزرگترین شکست روانی برای نوادگان سلجوق و عثمان بود و اکنون تبدیل به نوعی بیماری شده است که در جای خود روشن می­شود. در طرف مقابل اروپائیان برای رهایی از دست این نیروی شرقی بازی ژئوپولیتیکی در خاورمیانه به راه انداختند در این راستا امپراتوری صفویه اهرم خوبی برای کاهش فشار به شمار می­رفت، بدین منظور جنگ­هایی بین دو امپراتوری به درازای سده­های گذشته به جریان افتاد، جنگ­های سی چهل ساله در اوایل سده شانزده که با قرارداد آماسیه در ۱۵۵۵٫م خاتمه یافته، نمود روشنی از این رقابت ژئوپولیتیک با محوریت اروپاست چیزی که در اواسط سده نوزده در قالب قراردادهای ارزروم اول و دوم و پیمان برلین دوباره تکرار شد. بنابراین نباید در ایجاد، گسترش، تداوم و خاتمه منازعات خاورمیانه با محوریت اروپا شک کرد لیکن باید مواظب بود و نباید با این مسئله به شیوه تک عاملی برخورد کرد بلکه تنها یکی و البته از مهمترین دلایل وضعیت بحرانی خاورمیانه است.

بعد از تاسیس ترکیه جدید در ۱۹۲۳٫م مصطفی کمال ۶ اصل بنیادی را برای توسعه و دگرگونی بنیادی ترکیه معرفی کرد که سرچشمه بیشتر آنها از اروپا بود. تصمیم­سازان ترکیه جدید در این مدت تلاش­های بی­وقفه­ای را با هدف ورود به اتحادیه اروپا و اروپایی­شدن شروع کردند اما همچون سده شانزدهم دوباره در پشت دروازه­های وین متوقف شدند. اروپائیان به شیوه سیاسی از پذیرفتن ترکیه به اتحادیه امتناع ورزیدند و ماهیتاً به نظر نمی­رسد که با حضور این کشور در اتحادیه موافقت شود چراکه حضور ترکیه به زعم اروپائیان نخست تابلوی یکدست و روشن مسیحی را تیره و کدر خواهد نمود، در ثانی ابزاری قوی جهت مدیریت جهان خاورمیانه اسلامی به ویژه در حوزه ژئوپولیتیک را از دست خواهند داد، این عامل پیامدهای دهشتناک روانی – سیاسی بر تصمیم­سازان ترکیه برجای گذاشته است. بدون شک پذیرفتن ترکیه در اتحادیه می­توانست پیامدهای مهمی در حوزه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و… بر ترکیه و پیرامون برجای بگذارد این در حالی است که خودداری اروپائیان از پذیرفتن ترکیه به شیوه منفی برای ترکیه و پیرامون نزدیک آن به بار نشسته است. ترکیه تلاش دارد شکست روانی – سیاسی خود را با پیروزی در پیرامون خود جبران کند. میل و آرزوی عضویت در اتحادیه تبدیل به عقده­ حقارت – شکست شده است و ترکیه­ای که در مقام پاسخ برآمده است، برای اثبات اهمیت و جایگاه خود دست به هر اقدامی خواهد زد و ممکن است هزینه­های بسیاری را بر خود و پیرامون تحمیل کند. از این منظر هجوم این کشور به عفرین تنها می­تواند یک مورد باشد، مهمترین مسئله هزینه­های سنگینی است که جامعه ترکیه در ابعاد گوناگون سیاست، اقتصاد، اجتماعی و همزیستی خواهند پرداخت و باعث می­شود ترکیه یکی از قدرت­های شرقی و اسلامی از مسیر اصلی پیشرفت منحرف شود و بدین ترتیب اروپای به ظاهر نوع دوست و صلح­طلب به اهداف ژئوپولیتیک خود دست می­یابد.